درود به شرفت محمود جان


چقدر دلم میخواست که منهم آنجا بودم، آنجا بودم و می دیدم که جوانی از سلاله ی کوروش، بی باکانه، و بی ریا درمقابل منفورترین دیکتاتور عصر حاضر سینه سپر کرده و از او بازخواست می کند. چقدر دلم می خواست آنجا بودم و با چشمان خود می دیدم که بت خامنه ای در خانه ی خود شکست؛ آنچنان هم شکست که به ناگهان گم و گور شد و فرار را بر قرار ترجیح داد تا در مقابل یک جوان شجاع ایرانی، بیش از این خوار و ذلیل نشود. م

وقتی که خامنه ای حتی در جواب ساده ترین سئوال محمود واماند، حتی دوربین های تلویزیون را هم خاموش کردند. میخوام بگم: محمود وحیدنیا... درود بر شرفت.. درود بر شجاعت و آزادیخواهیت. ای کاش میبودم و می دیدم. م
محمود ساده ترین سئوالها را از رهبر منفور جمهوری اسلامی کرد. اما رهبر، چون سالهاست که به هیج سئوالی پاسخ نداده و همیشه فقط خطابه گفته، درمقابل این سئوالها وارفت، تکید، عرق کرد، و در نهایت ازمقابل یک ایرانی آزاده، یک ایرانی دانشمند، یک ایرانی آزادیخواه فرار کرد. اما به کجا می تواند فرار کند؟! م 

محمود بلافاصله در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت. چرا؟ چون رهبر با صدای بلند و برخلاف همیشه، فریاد زد که: چه کسی گفته نمی توان از ما انتقاد کرد؟ همه می توانند انتقاد کنند؟ منهم انتقادهایی را دریافت میکنم.... ولی علی خامنه ای جمله اش را باید اینگونه ادامه میداد:.... چه کسی گفته که کسی نمی تواند از ما انتقاد کند؟ انتقاد کنید تا نتیجه اش را هم ببینید! انتقاد خوب است ولی نه از ما.... منتقدین ما همگی در سیاهچالها هستند! م

از سرنوشت محمود خبری در دست نیست، او را بلافاصله دراختیار سپاه پاسداران، سپاه ترور و وحشت قرار دادند....همان سپاهی که من و تو را اغتشاشگر و تروریست میخواند.... زهی بی شرمی. م
اگر کسی خبری از محمود وحیدنیا پیدا کرد، خواهش میکنم که به منهم خبر بدین که اینجا بنویسم. م
لیدا میری شنبه نهم آبانماه

2 نظرات:

ناشناس گفت...

Merci Lida jan. cheghadr ghashang neveshti

dariush_sk گفت...

Kheyli blogge mofidi hastesh...thank you Lida jan