یکی از دوستانم تعریف میکرد که برادرش چندین سال پیش در ایران در روستایی به عنوان آموزگار وظیفه خدمت میکرد، او تعریف کرده که برای شرکت تعاونی روستا یک فریزر فرستادند که باید به قید قرعه به یکی از اعضای شرکت تعاونی میفروختیم.... قرعه کشی انجام شد و مرد مسنی بنام مشهدی علی برنده شد و ما هم فریزر را به او تحویل دادیم. چند روز بعد در یکی از کوچه های روستا با او روبرو شدم، حال و احوال کردم و سراغ فریزر را گرفتم و پرسیدم... فریزر در چه حال است؟... مشهدی علی با همان لهجه ی زیبای خود پاسخ داد: والا آقا چه عرض کنوم... خیلی خووه... خو اطاقمانه خنک منه... اما نمدونوم چرا همش برفک مزنه..... مشهدیعلی درب فریزر را باز میگذاشت تا اتاقش خنک شود... چون نمیدانست فریزر چیست... میخوام بگم... ما فریزر را به مشهدی علی دادیم، اما فرهنگ استفاده از فریزر را به او ندادیم. حرف من اینست که ما خیلی چیزها را از غرب وارد کردیم، اما متأسفانه فرهنگ استفاده از آنها را وارد نکردیم. بطور مثال، ما ایرانیها اتوموبیل را وارد کردیم، اما این اروپایی ها از سر پدرسوختگی، فرهنگ استفاده از اتومبیل را به ما ندادند. نتیجه این شده که رانندگی در ایران، یعنی فقط گاز و بوق.... ترمز را جایی می زنیم که بخواهیم خودمان پیاده شویم

در اکثر موارد زندگی اجتماعی نیز همین مشکل را داریم: عدم آشنایی با فرهنگ. درمورد سیاست و حزب هم همین مشکل گریبانگیر ملتمان است. واژه ی حزب را وارد کردیم... اما نمی دانیم حزب چگونه بوجود آمده و کدامین وظیفه را دارد... م
کارگران راه آهن انگلستان در اثر مشکلاتی که گریبانگیرشان شده بود، و ظلم هایی که به آنها میشد، به این نتیجه رسیدند که اگر گردهم آیند و انجمنی را تشکیل دهند می توانند با کارفرمایان مقابله کنند و حق خودشان را از آنان بگیرند... و این کار را کردند...و سپس به این فکر افتادند که اگر این انجمن ها بتوانند اتحادیه ای را تشکیل دهند به بهترین نحو ممکن مدافع حقوق کارگران خواهند بود، این کار ادامه یافت.... تا اینکه به جایی رسیدند که حزب تشکیل دهند، و به این صورت حزب بوجود آمد....اینهایی که من می نویسم بسیار خلاصه است، آن کارگران کشته ها و اسیرها و زندانی ها دادند تا توانستند اولین حزب را بوجود آورند..... اما ... ما ایرانیها میخوام بگم که فقط واژه ی حزب را وارد کردیم..... ولی چندان آگاهی به معنی نام حزب نداریم. به همین دلیل وقتی گروهی ایرانی، حزبی تشکیل میدهند و شخصی را به عنوان دبیر حزب انتخاب می کنند، دبیر فکر میکند که خدایگان است و همه ی اعضای حزب بی چون و جرا... همانند ولایت وقیح باید از او طرفداری کرده و پیرو او باشند، کسی را هم حق انتقاد نیست. اینهم یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ی ما.... م
مشکل بعدی... مشکل آگاهی سازیست... تمامی وسایل ارتباط جمعی، بخصوص در خارج از کشور در تمامی طول سی سال گذشته وظیفه ای داشتند یا دارند که هرگز به آن آگاهی پیدا نکردند و راهی را رفتند که به بیراهه ختم شد، این وسایل ارتباط جمعی خارج از کشور بجای اینکه انگشت اتهام را، لااقل در بعضی موارد بسوی خودمان، یعنی ملت ایران، نشانه روند، همیشه انگشت اتهام را بسوی چیزی یا گروهی اشاره رفتند بنام رژیم جمهوری اسلامی، که به نظر من سالهاست که وجود ندارد، آن چیزی که هنوز بنام جمهوری اسلامی نامیده میشود، باند رهبری مافیای اسلامیست، نه جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی با کشته شدن خمینی دجال ازبین رفت. م


مشکل بعدی.... مشکل ارتباط اجتماعی ما ایرانیان است... ما ایرانیان چون هویت اصلی و ایرانیت خودمان را از کف داده ایم... همیشه برای همدیگر ظاهرسازی و چاپلوسی داریم.... و این دو را از سر ناآگاهی و نادانی جزیی از فرهنگ و ادب ایرانی توصیف میکنیم...اما فراموش کرده ایم که تمامی فرهنگ ما ایرانیان در سه جمله خلاصه شده: پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک
من میخوام بگم که اولین و بزرگترین مشکل ما، مشکل اجتماعی ست، نه سیاسی،... همه چیز از خانواده بلند میشه، تا وقتی که جامعه و خانواده که تشکیل دهنده ی این جامعه است درست نشود، ما ره به جایی نداریم و اقدام سیاسی درست همانند سال 57 از چاله درآمدن و در چاهی عمیق تر افتادن دیگریست. من مخالف جنبش فعلی نیستم، اما میخواهم بدانم که ما به کجا میرویم؟ فرض را بر این بگذاریم که هم اکنون، درست در همین لحظه ای که شما این نوشته را می خوانید، رژیم ایران سرنگون شد، از بین رفت، خوب..... نتیجه؟؟!!... چه خواهد شد؟ چه بر سر کشور ایران خواهد آمد؟... من میدانم!.. هرج و مرج... جنگ داخلی... تکه پاره شدن و ازبین رفتن ایران!... من دراین مورد تقریبا با اکثریت هموطنانی که می شناسم صحبت کرده و سئوال کرده ام. همگی آنان همین پاسخ را دادند: تکه پاره شدن ایران


این موضوع را فردا هم ادامه خواهم داد، اما از شما هموطنان خوبم میخوام که با من صحبت کنید و نظرات خودتونو با من درمیان بگذارید، تا با همدیگر و از همدیگر یاد بگیریم. درضمن به آدرس زیر میتونید ایمیل بفرستید... سپاس از همه ی شما


Lidairani5@yahoo.com

3 نظرات:

ناشناس گفت...

ليدا عزيز . مرسي به خاطر مطلب زيبايت و نتيجه گيري خوبي كرديد ! همه اين مشكلات رو كه نوشتيد درست است ناآگاهي و.... اما مردم ايران الان زور
و ستم رو بيشتر از قبل حس مي كنند و اين فشارها باعث شده كه به خيابانها بيايند اما چه ميخواهند هنوز معلوم نيست !
نابودي اين رژيم جنايتكار ؟ يا اصلاحات ؟
اميدوارم كه همه ايرانيان هر جاي دنيا كه هستند براي آزادي كشور و رسيدن يه دموكراسي (در كنار هم ) تلاش كنند.
يه اميد ايراني پيروز

ناشناس گفت...

مرسی هموطن... بالاخره یکی پیدا شد که واقعیت هارو بگه....منتظر بقیه هستم

ناشناس گفت...

Salam dokhtar Iran!
neveshthat ro mikhonam bisyar zibast, ama bayed ye chizi ro be to begam va on in hast ke tajrobe to donya neshoon dade ke hichi keshvari rahat be domokrasi narside bayed barsh zahmat keshid , khoon dad va talash kard .alan mardom Iran motvaje shodan ke 30 sal che bar sarshoon omade, ma kam kam be soye azadi va demokrasi hastim .
Shad va pirooz bashid.
yek hamvatan