از همه ی شما هموطنانم پوزش میخوام که پست تازه را دیر منتشر میکنم، دلیلش اینه که نخست خیلی گرفتارم و دوم اینکه این مقاله باید بارها بازبینی می شد تا مشکلی نداشته باشه. چون من هم خودم را می شناسم و هم جامعه ام را. همینجا هم رک وپوست کنده بگویم که وقتی کسی از جامعه اش انتقاد میکند درواقع نخستین مخاطب شخص منتقد هست، به همین دلیل فکر نکنید که من خودم را از جامعه ی ایرانیان جدا می دانم
قبلا در نوشتاری یادآور شده بودم که مشکل ما ایرانیان نه سیاسی ست، نه ربطی به رژیم کثیف روضه خوانها دارد، نه به شاه و شیخ مربوط میشود، و نه ربطی به هیچ کجای دنیا. بزرگترین مشکل ما خود ما هستیم و بس. مشکل ما فرهنگ ماست که از زمان قاجار به اینسو به دست به اصطلاح نخبگان و روشنفکران، بویژه کسانی که در همان زمان چند صباحی به فرنگ سفر کردند به کثافت کشیده شد. از آنزمان به بعد تعارف، چاپلوسی، نیرنگ، حقه بازی و دروغ و پشت هم اندازی به عنوان ادب، تربیت و فرهنگ ایرانی به مردم ایران قبولانده شد. تعارف مایه ننگ جامعه و فرهنگ ماست، تعارف یعنی دروغ محض. درمقابل دیگران سر تعظیم فرود می آوریم و قربان قربان نثارشان می کنیم، اما به محض آنکه دور شدند آنچه که من و تو ناسزا به یاد داریم نثارشان می کنیم. اسم این کار را هم گذاشتیم ادب، تربیت و فرهنگ ایرانی. درصورتیکه فراموش کردیم یا فقط به عنوان شعار بکار میبریم که تمامی ادب، تربیت و فرهنگ ما در سه جمله خلاصه شده: پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک. داریوش بزرگ، شاه ایران، در وصیت نامه ی خود نوشت: ای اهورامزدا... سرزمین مرا از دروغ و نیرنگ حفظ بفرما. و.... ما فرزندان همان داریوشی که اینک سنگش را به سینه می زنیم چه کردیم با خانه مان؟ چه کردیم با فرهنگ اصیل و کهنسالمان؟.... همینجا بگویم که میدانم و کاملا آگاهم که خیلی از شما هموطنان من از حرفهای من رنجیده خاطر خواهید شد و شاید هم عصبانی، اما حتی اگر شما ناراحت و عصبانی شوید بازهم من خوشحال خواهم شد، چون نشان از اینست که حرفهای من در شما اثر کرده و شما را راحت نخواهد گذاشت، و.... نخستین باری که با نشانه ای از انتقادهای من روبرو شدید یاد من خواهی افتاد و دراین مورد اندیشه خواهی کرد
از زمانی که اعراب پابرهنه به هر دلیلی برکشور ما و ملت ما غالب شدند، ما به دروغ خود را مسلمان نشان دادیم و چون زنده ماندیم یاد گرفتیم که دروغ بگوییم. ظاهرسازی کنیم.... و اینک کاسه ی داغ تر از آش هم شده ایم، در همه ی زمنیه ها از اعراب مسلمان تریم، از همه ی مسلمانان دوآتشه تریم. ما ایرانیان اصلیت ایرانی خود را به باد فراموشی سپردیم... بقدری دچار انحطاط فرهنگی و اجتماعی شده ایم که هر کس و ناکسی هر بلایی که مایل است برسرمان می آورد و ما نشستیم که دستی از آستینی برون آید و کاری کند، چون ازقرار معلوم خود ما عرضه و توانائیش را نداریم. چندی ست که عده ای پهلوی طلب در اتاقهای مسنجر پالتالک راه افتاده و شعار می دهند که شما (دقت کنید نمی گویند ما... می گویند شما.. یعنی خودشان را تافته جدابافته از ملت ایران می دانند) فرهنگتان را از رضاشاه دارید و تمدنتان را از محمدرضا پهلوی. حالا کدام فرهنگ و تمدن؟... یزدان داند و بس. اینان افتخارشان اینست که میگویند: رضاشاه لباس ما را عوض کرد و بصورت غربی ها درآمدیم..... خنده ام میگیرد.... چون این غافلان گویا بی خبرند که با عوض کردن ظاهر نمی توانیم ادعا کنیم که مثل غربی ها متمدن شده ایم... فکر می کنند که چون سر و وضعمان مانند غربی ها شده، پس در اندیشه و کردار و پندار هم با آنها برابر شده ایم.... ژاپنی ها صدها سال از ملت ما مترقی تر و پیشرفته ترند، لباس غربی هم می پوشند اما هنوز لباس ملی خود را دارند و به آن افتخار هم می کنند، و چون ملت یک کشوری به لباس بومی و فرهنگ خود افتخار می کند، همان مردم غرب که ما از آنها لباس به عاریت گرفتیم لباس بومی آنها، غذای آنها، حتی میز و صندلی آنها را با افتخار خریداری می کنند. اما درایران اگر کسی لباس بومی ایرانی بپوشد، نه خارجی ها، بلکه نخست خود ایرانی ها به او می خندند و او را به مسخره می گیرند. دلیل اینست که ما فرهنگی نداریم که به آن اهمیت بدهیم. اندیشه ی ما اینست که چون ظاهرمان مانند غربی ها شده، بنابراین در اندیشه هم همانند آنانیم. ما ایرانیان با تغییر اجباری لباسمان چون فکر میکردیم که مثل غربی ها متمدن خواهیم شد فرهنگ اصیل و ناب خودمان را نیز از دست دادیم و دچار فرهنگ بی فرهنگی و یا برهنگی فرهنگی شدیم
در زمان حاضر هم همین فرهنگ بی فرهنگی بازهم بیخ خرمان را گرفته تا به نام دمکراسی، که اصلا نمی دانیم چیست، بار دیگر از خون جوانان وطن لاله بدمد. در تمامی یکصد و پنجاه سال اخیر فریاد زدیم که: از خون جوانان وطن لاله دمیده... اما هرگز نفهمیدیم که: در مغز ما پهن طپیده.... چون هنوز در این اندیشه هستیم که با تغییر لباسمان به لباس غربی، و یا با بستن ابصار، متمدن شدیم و به معنی واقعی دمکرات هستیم و آزادیخواه. درصورتی که درچهاردیواری خانه مان دیکتاتورترین دیکتاتورها هستیم
آنانی که خودشان را روشنفکران ایران می دانند و اما از نظر من کوته فکران نامجو و ظاهرفریبانی بیش نیستند هنوز فکر می کنند که با نوشتن یک قانون اساسی مدرن و دمکرات، ملت ایران هم یک شبه دمکرات و آزادیخواه و مترفی و متمدن خواهند شد. آخر کسی نیست به اینها بگوید حضرات تاریک اندیش، کدام کشوری با نوشتن قانون اساسی مدرن به آزادی و دموکراسی رسیده؟؟؟؟!!!!.... اگر اینطور بود که هر ملت عقب مانده ای بهرنحوی شده پولی جمع میکرد و به یکی دو نفر می داد تا برایش قانون اساسی مدرن بنویسند. آخه ای دیوانگان باید نخست جامعه متحول شود، باید اول انقلاب اجتماعی و فرهنگی انجام شود. هر ملتی برای رسیدن به آزادی و دموکراسی نخست باید خود را بشناسد، معنی آزادی و دموکراسی را بداند، به قانون احترام بگذارد، قانونمند باشد. کدام ایرانی را می شناسید که به قانون احترام بگذارد؟ ایرانی تا وقتی احساس خطر باتوم را نکند تابع هیج قانونی نخواهد بود حتی قانون خودش. آیا شما ایرانی ی را می شناسید که قانونمند باشد؟ اکثر هموطنان ما همیشه به دنبال سوراخی، حقه ای، کلکی و دروغی میگردند تا از زیر قانون فرار کنند. اما همین حضرات تاریک اندیش ما (روشنفکران) فکر می کنند که اگر بشود در ایران قانونی مدون و مدرن ثبت کرد، از فردا همگی برآن گردن نهاده و همه چیز در کشور قانونمند شده و ملت ایران به آزادی و دمکراسی خواهند رسید، و همه ی پسماندگی های تاریخی و فرهنگی ما فورا درمان خواهد شد. و با همین اندیشه است که این دیوانگان رویای ابلهانه ی خود را هم مرحله ی «گذار به دموکراسی» نام نهاده اند. در اثر همین توهم تاریخی نخبگان و تاریک اندیشان ما بوده که از زمان قاجار به اینسو بیش از هرملت دیگری جنبش، نهضت و انقلاب راه انداختیم، مبارزه کردیم و خون دادیم، اما بجای پیشرفت از همه ی ملتهای دیگر هم عقب مانده تر شدیم. چرا؟ چون در حال تکرار اشتباه تاریخی خود هستیم و هربار با به کشته دادن جوانان و مبارزان و آزادیخواهانمان برای هیچ و پوچ به همان جای اول برگشتیم فقط با کمی تغییر.... اصلی ترین ضمانت اجرایی قانون در هر جامعه ای فرهنگ، مدنیت، اخلاق و وجدان قانون پذیری و پایبندی به مبانی دموکراسی است نه ماده و تبصره و قانون مدرن. این حقیقت کاملا ثابت شده که اگر کسی دارای خوی دزدی باشد چنانچه او را ثروتمند کنند و هزاران سند و مدرک به امضای او برسانند که تعهد بدهد دیگر دزدی نخواهد کرد به محض آنکه فرصتی بدست بیاورد بازهم دزدی خواهد کرد. اما کسی که دارای وجدان و فرهنگ است بدون اینکه تعهدی به کسی داده باشد و بدون وجود پلیس هم هرگز دست به دزدی نخواهد زد. مشکل ما و کشور ما هم در فرهنگ ما و بویژه روشنفکران ما است نه در شاه و شیخ و مثلا سیاستمداران بی فرهنگ
بخش دوم از این نوشته ها را با نام فرهنگ بی فرهنگی با این سخن به پایان میبرم که: تا وقتی ما ایرانیان تعارف، چاپلوسی، دروغ و نیرنگ و ظاهرسازی را کنار ننهیم ره به جایی نداریم. تا وقتی به خود نیآییم و به اصلیت ایرانی خود برنگردیم، تا وقتی که تمامی کعبه ی آمال و امیدهایمان غرب و یا فلسفه های سیاسی وارداتی ست، تا وقتی که انسانها را با نوع پارچه لباسشان و با مبل و میز و صندلیشان می سنجیم همانند یکصد و پنجاه سال اخیر روی خط یک دایره حرکت میکنیم و هربار با به کشته دادن جوانانمان و خونریزیهای دردآور بازهم به همان جایی خواهیم رسید که حرکت کردیم
از همه ی شما هموطنانم خواهش میکنم که دراین مورد نظر بدهید، اگر نمی خواهید در کامنت بنویسید به آدرسی که در پایان آمده برای من ایمیل بفرستید تا بتوانیم این سلسله مقالات را هرچه کاملتر و پخته تر به دیگر هموطنانمان عرضه کنیم تا شاید از این راه از یکدیگیر یاد بگیریم و با همدیگر بیاموزیم. سپاس از همه ی شما هموطنان خوبم



14 نظرات:

ناشناس گفت...

مقاله شما جالب و پر محتوي و سنگين است و جاي تفكر دارد بسيار راحت و رك از جامعه ايراني انتقاد كردي ولي همانطور كه خودت هم گفتي خيلي از ما ايراني ها انتقاد رو سخت مي پذيرم ولي نوشتن بهتر از ننوشتن است. موفق باشيد

ناشناس گفت...

گوييم كه بيدار شديم!اين چه خياليست
بيداري ما چيست؟
بيداري طفلي است كه محتاج به لالاست
از ماست كه بر ماست

ناشناس گفت...

اصلا تقصیر بیگ بنگه.
نه استثمار نه استعمار شاید هم ژنتیک باشه.

ناشناس گفت...

دوست من با اینکه بنظر میاد با منفی هایی که داری میگیرین لینکت نمی تونه بیاد بالا اما من 120% باهات موافقم. اگر نظام عوض بشه، سکولار بشیم، جمهوری اسلامی اصلاح بشه، جمهوری دمکراتیک بشیم یا هر چیز دیگه هیچ فرقی نمی کنه. ایران همون ایرانی خواهد بود که الان هست. چون مردم ایران هستن که اون رو تعریف می کنند. با کلمه کلمه حرفات موافقم.

ناشناس گفت...

میگم شانس آوردیم که بارها این مطلب مطالع شد. نمیشد چی میشد....

ناشناس گفت...

ای کاش مطلب را بعد از 22 بهمن میگذاشتید تو بالاترین مطمئنا جای بحث منطقی زیاد داشت

ناشناس گفت...

دوست عزیز مطلبی که نوشتی تا حدی واقعی اما تلخه. من به جای شما بودم همین مطلب رو به قالب مثبت مینوشتم.
این مطلب رو خیلی ها میدونن و همین خیلی ها هیچ راه حلی ارائه نمیدن.
ضمنا چند تا مورد میخوام بگم:
1- نقائص فرهنگی یکی از دلایل مشکلات ماست. و البته یکی از دلایل مهم.
2- غر زدن نه تنها کاری و درست نمیکنه بلکه باعث سرخوردگی میشه.
3-اگر میخواهی اشکالی رو مطرح کنی باید به تبعات طرح اون و راه حل های احتمالی فکر کنی و گرنه به نظر من متاسفانه چیزی به جز عقده گشایی نخواهد بود.
4-شاید این روزها اتفاقی افتاده که این همه شما رو در مورد ایرانی ها و فرهنگ ایران پریشان کرده، پس به جای تعمیم دادن مسئله به تمام ایرانی ها لطفا روی اون فوکوس کنید و در مورد اون صحبت کنید.

پیمان گفت...

باورکردن این واقعیت تلخ اولین گام شجاعانه ای است که می تونه دورنمای فرهنگی مارو ترسیم کنه و
فرهنگ یعنی حاصل جمع شخصیت یکایک افراد جامعه .

علي گفت...

انتقاد خوب و سازنده است فقط براي ديگران نه براي خودمان(امام خميني)
علي

ناشناس گفت...

kamelan ba harftaon har chand ke tondkho bodinto ghoftanesh movafegh hastam.bala doste azizro didam ke enteghad kardan az shoma. esmeshono naneveshtan vali saate 7.59 payam dadan. dar javabe ishon begam ke doste khobam ma iraniha ke shoma ham jozvi az hamonha hastin adat darim khodemon saket beshinim v az ghoftye digaron eirad gerefte v nazr bedim.ke shoma ham haminkaro kardin vali haghighat talkhe hamemon ham be in noghte vaghef hastim ke neveshtahi ishosh har chand tond og talakh vali haghighati ast ke baiyed ghabol konim.
ba lebase avaz karadn maghze adahma v tarze fekre adamha avaz nemishe.
be omide irani azad.
Payam.Dk

نسرین ایرانی گفت...

لیدا جان مرسی از این مطلب بسیار جالب و بحث انگیز. درد ما اینست که ما ایرانیان دیکتاتور، دیکتاتورساز و دیکتاتورپرستیم. ایرانی شعار میدهد که انتقاد سازنده است، اما جرات شنیدن انتقاد ندارد چون دیکتاتور هست. من هم به تو و هم به همه ی هموطنانم قول شرف میدم تا وقتی که به فرهنگ اصیل ایرانیت خودمان برنگردیم اوضاع همین است که می بینی. درضمن ایرج میرزا میگوید: تا دراین ملک بینی ملا و مفتی، به روز بدتر از اینهم بیفتی

ناشناس گفت...

لیدا بانو
اینها درد ما ایرانیان بوده و هست .اما کو گوش شنوا....درود بر شرف تو گل بانو
به امید روشن شدن افکار ما

ناشناس گفت...

salam Dostam.
Baraye man jalebe ke hanoz ma donbale tamadone 5000 sal pish hastim. baba donya ro be pishrafte.
age tamadone ghadimie iranio hanoz donbaleshin pas nabayad khorde gereft be farhange Dogme eslami.chon on ham baraye khodesh ye farhang va tamadone, taze jadid taraz korosho darush.
Va amma dar morede dorogh goi va tarof bazie iraniha, in ha aslan rabti be korosho daruosho ya arabo eslam nadare,mohite zendegie ensanha ,sharayete abohavai,hata sharayete eghtesadi mitone be farhang va adabo rosomo tarze fekre ye melato shekl bede.
va amma dar morede inke porsidin iranie ghanon mand mishnasin?
bale man, shoma,va kheili az dostanemon ke hadeaghal man mishnasam ke tedadeshon kam nist.
Lida jonam shoma ba in neveshtehaton hameye iraniharo zire soal bordin.
vaghti neveshtehatono mikhonam etemadam az mardomam salb mishe,fekr mikonam yek omr beine yek mosh khianat kar va past zendegi kardam.Amma vaghti ye negah be dorobaram mikonam intoriam nist.Lida jan kheili tond raftin,kami molayemat mitone moasertar bashe.

fereshte

سحر گفت...

دوست عزيز! واقعا مقاله خوبي بود چون خيلي ساده توانستيد درد جامعه را به قلم بكشي .اين انتقادهاي شما بجا بود اما براي ما قبول انتقاد راحت نيست و تلخ و دردناك است.
پاينده باشيد