در آخرین لحظاتی که این پست را می نوشتم خبر رسید سرویس «بلاگر» که وبلاگ من هم در این سرویس قرار دارد در ایران فیلتر شد. «بلاگر» به عنوان یکی از پرمخاطب ترین سرویس های وبلاگ نویسی دنیا معروف است. رژیم دستاربسران، رژیم ایران ویرانساز، برای جلوگیری از پخش اطلاعات و آگاهی بجای اینکه وبلاگهای مخالف را فیلتر کند اینبار بر کل سرویس دهنده قفلی زد تا به خیال خود از ناآگاهی مردم بیشتر بتواند سوء استفاده کند. اما این نیز خیالی خام بیش نیست. ما بی شماریم و به هرصورتی که شده اطلاعات و آگاهی ها را به هموطنان داخل ایران منتقل خواهیم کرد. یادمان نرود که: ما پیروزیم... چون حق با ماست. م
پس از ماهها اعتراضات مردمی در ایران، که به چون و چرای آن در این مقال کاری نداریم، رژیم درمانده و رو به انقراض ولایت وقیح، به روال همیشگی، اینبار نیز تدبیری احمقانه اندیشیده، رژیم جمهوری اسلامی در این اندیشه است که اگر جمعیت تهران را اندکی کاهش دهد، میتواند از اعتراضات کاسته و به حکومت ننگین خود ادامه دهد. واقعا که... یا اینها خیلی احمق و نادان هستند.. و یا اینکه ما ملت را احمق و نادان می پندارند. رژیم برای اینکه به خیال خود ملت گوسفندصفت را از پایتخت به دیگر شهرها کوچ دهد، خبر از زلزله قریب الوقوع در تهران داد. رهبر خامنه ای نیز رسما در یک سخنرانی به قطعی بودن زلزله در تهران صحه گذاشت و راه جلوگیری از کشته شدن همان مردمی که به دستور او به گلوله بسته شدند... در کهریزک زندانی و شکنجه شدند..... با دلسوزی تمام فرار از تهران اعلام کرد و گفت که باید حداقل پنج میلیون از تهران دور شوند.... حالا این رقم را از کجا آورده... و بقیه ی مردم چرا باید در این زلزله ی خیالی ایشان نابود شوند.... یزدان داند و باند مافیایی حکومت اسلامی. م
اما کار زلزله به اینجا ختم نشد. آخوند خوشوقت بازیگر تازه ی نمایش نماز جمعه ی تهران و از خویشاوندان خامنه ای، رسما اعلام کرد که زلزله دلایلی دارد که او و دیگر آخوندها کشف کرده اند: حجاب خانمها.... سخنان این آخوند کثیف نه تنها در ایران، بلکه دراکثر کشورهای غربی بازتاب عجیبی یافت و همگان را درشگفتی فروبرد. دانشمندان زلزله شناس ضمن ابراز شگفتی از اینکه تا به حال به این واقعیت علم پی نبرده بودند گفتند:« ما این همه دردانشگاه‌ها و آزمایشگاه‌ها در باره زلزله تحقیق کردیم نفهمیدیم بدحجابی باعث بروز زلزله می شود! این امام جمعه تهران واقعا نابغه علم زلزله شناسی است.» م
با هماهنگی بین کشورهای زلزله خیز کلیه زنان و دختران ساکن این مناطق از امروز موظف به حفظ حجاب اسلامی و رعایت سر و وضع خود شدند تا از بروز زلزله و تلفات احتمالی آن جلوگیری شود. احتمالا بروز آتشفشان در ایسلند نیز با بدحجابی در ارتباط است که انشاالله در خطبه‌های نماز جمعه هفته آینده تهران به آن اشاره خواهد شد. م
مهمترین و بهترین واکنش به افاضات این روضه خوان در تهران، در انگلیس روی داد. روزنامه مترو لندن نوشت: یک آخوند در ایران گفته است زنان با پوشیدن لباس های سکسی، باعث وقوع زلزله می شوند، برای همین یک کمپین براه افتاده است تا نشان دهد که او اشتباه می کند. هزاران زن به یک کمپین پیوسته اند که توسط جنیفر مک کریت بنا شده است. اعضای این کمپین می خواهند با نشان دادن برجستگی سینه خود، امتحان کنند ببیند که آیا جابجایی در صفحات زمین پدیدار می شود یا نه؟! این طرح تا کنون موفق بوده است چون هزاران نفر از زنان انگلیس به این کمپین پیوسته اند. م
اعضای این گروه اعلام کرده اند که در روز دوشنبه 26 آوریل لختی ترین لباس خود را خواهند پوشید و زنان دیگر را نیز به این کار تشویق خواهند کرد. خانم جنیفر مک کریت اعلام کرده که ما زنها با قدرت بدنهایمان (سینه ها) باید یک زلزله درست کنیم! اگر زلزله نشد، این آخوند ایرانی باید یک توضیح منطقی دیگر بیابد. م
درپست قبلی نوشتم که حکومت هرکشوری همیشه منعکس کننده ی باورهای مردم کشورشان هستند. و با این اراجیفی که دولتمردان رژیم حاکم بر سرزمین ما می بافند حدس بزنید که چه جایگاهی دربین ملتهای دیگر یافته ایم. م
اینهم آخرین سخنان ملاحسنی امام جمعه ارومیه درباره ی احمدی نژاد. ملاحسنی درسفر اخیر احمدی نژاد به ارومیه، ضمن تقدیر از او گفته است: « اگر باری که بر دوش احمدی نژاد است بر دوش خر می گذاشتند تا حالا مرده بود!!» م



الوین تافلر نویسنده و فیلسوف مشهور آمریکایی میگوید: بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند
ملتی که از تاریخ کشور خود درس و عبرت نگرفته باشد همانا که زیر سلطه ی استبداد و دیکتاتوری زندگی خواهد کرد. درسال 57 وقتی شاه مجبور شد که تند تند نخست وزیر عوض کند مردم این شعار را سر دادند: ما میگیم خر نمی خوایم.... تند تند پالان عوض میشه.... اما پس از سی سال اینک گویا این مردم هستند که فقط مایل به عوض کردن پالان هستند و کاری به خربزرگ ندارند
بینش و نوع دید ما به تمامی مردم و جهان، اندیشه ی ما را می سازد و گفتار و کردار ما نیز از اندیشه هایمان سرچشمه میگیرد. یادمان نرود که همه چیز از خانواده بلند میشود، و این اندیشه و باورهای ماست که دولتمردان ما را پرورش میدهد و دولتمردان نیز به پشتوانه ی باورهای مردم، جایگاه خود را در جهان تعیین می کنند. به سخنی دیگر دولتها همیشه منعکس کننده ی باورهای مردم کشورشان هستند. این باورهای ماست که جایگاه ما را در صحنه ی جهانی روشن می سازد. برهمین اساس جمهوری اسلامی نشاندهنده ی باورها، اندیشه و لیاقت ماست. و ما باید بپذیریم که اگر حکومت را درحد شعور خود نمی دانیم باید آن را به زیر بکشیم، ولی اگر این کار را نمی کنیم مطمئن باشیم که حکومت ما را به حد خود پائین کشیده است
مثلا در افغانستان درست است که طالبان خفقان و دخالت در زندگی خصوصی مردم را به حد اعلا رسانده بود، اما باورهای مذهبی مردم بود که زمینه ساز به قدرت رسیدن طالبان شد و متاسفانه امروز نیز از این باورهای غلط چیزی کاسته نشده است
بارها نوشته ام که ما ملت ایران باید بخصوص از تاریخ یکصد و پنجاه سال اخیر کشورمان درس میگرفتیم که نگرفتیم. نگاه عمیق و درس گرفتن از تاریخ، ما را از تصمیم گیریهای احساسی دور میکند. اگر از تاریخ یکصد و پنجاه سال اخیر و بخصوص انقلاب 57 درس میگرفتیم، باید می پذیرفتیم که هنوز پس از یکصد و پنجاه سال با وازه ی سکولاریسم و مردم سالاری بیگانه ایم. چگونه می خواهیم دموکراسی کامل در ایران حاکم شود درحالیکه بیش از نیمی از مردم ما هنوز نه تنها به دموکراسی اعتقاد ندارند بلکه معنی دموکراسی را نیز نمی دانند؟ چرا باید از دولت جمهوری اسلامی بخواهیم که حقوق زنان را نادیده نگیرد درحالیکه خود ما به برابری زن با مرد اعتقادی نداریم و اگر هم ادعای این اعتقاد را داریم در چهاردیواری خانه مان آن را اجرا نمی کنیم؟ م
چرا ما ایرانیان همیشه باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم؟ آیا هنوز زمان آن نرسیده که به فکر آینده ی کشورمان و فرزندانمان باشیم؟ م
گویا در عصر حاضر برخی از هموطنان من که حاضر نیستند از تاریخ درس بگیرند، بازهم مایلند که فقط پالان عوض شود. به نظر من کسانی که واقعیت ها را نمی بینند و نمی خواهند نگرشی برتاریخ کشورشان داشته باشند، فرزندان همان کسانی هستند که عکس امامشان را در ماه دیده بودند. باید منتظر شویم که فرزندان آنان اینبار عکس موسوی و یا کروبی را در خورشید ببینند. م
ما ایرانیان تا وقتی به آگاهی واقعی دست نیابیم و تا زمانی که به همبستگی ریشه ای نرسیم هرازچندگاه از این بلاها خودمان برسرمان نازل خواهیم کرد. فراموش نکنیم که استعمار نو، استعمار فریب است. تقریبا اکثر کشورهای موسوم به جهان سوم مستعمره هستند بدون اینکه خود متوجه باشند. و معروف است که میگویند: برای اینکه مردم مستعمره ای ساکت باشند، باید هرچند وقت یکبار افراد شلوغ آنها را قتل عام نمود. در سی سال گذشته در ایران هفت بار اتفاق افتاده است. از شما هموطنانم تقاضا میکنم به مطالبی که درپی می آید با دقت توجه کنید
مردم ایران قبل از صفویان شبعه نبودند، بلکه اکثرا سنی بودند، اما منافع استعمار اینگونه ایجاب میکرد که درمقابل کشورهای مسلمان سنی یک کشور شیعه ی قوی نیز باید باشد تا آنان حساب کار دستشان بیاید. چون اتحاد کشورهای عربی و سنی برای غرب خطرناک است. به همین دلیل حکومت ایران، مذهبی و شیعه انتخاب شد تا از اتحاد بین کشورهای اسلامی (سنی) جلوگیری کرده و بین آنان اختلاف بیاندازند. (ما ایرانیان هرچه می کشیم از اسلام است، اسلامی که قلبا نیز بدان ایمان نداریم و فقط ادای مسلمانان بودن را درمی آوریم. چون اینگونه آموخته ایم). استعمار قدیم میخواست که بوسیله ملامحمدباقر مجلسی ایران را به قرون وسطی برگرداند، اما مردم آنزمان تازه شیعه شده و آمادگی نداشتند. استعمار نو این کار را با خمینی شروع کرد و ما و کشورمان را به قرون وسطی برگرداند، اما فقط بدست خود ما. م
استعمار نو سیاست جهانی را طوری طراحی میکند که اقوام متنوع موجود در داخل یک مرز نتوانند با هم متحد شوند. چون این اتحاد باعث ایجاد حکومتی مردمی خواهد بود. در یکصد سال گذشته ایران هرگز حکومتی مردمی نداشت. استعمار نو از اتحاد و همبستگی اقوام یک کشور وحشت دارد و بهرصورت ممکن از آن جلوگیری میکند. یکی از وسایل جلوگیری از اتحاد و همبستگی مردم این کشورها، غلو و باشکوه جلوه دادن گذشته ی این کشورهاست. یکی از دلایلی که ما ایرانیان در زمان کنونی فقط به گذشته های بسیار دور کشورمان افتخار میکنیم همین است. درصورتی که سئوال اینست: گیرم که پدرت بود فاضل... از فضل پدر تو را چه حاصل؟ مم
با استناد به هزاران وب سایت پیروان فلسفه های سیاسی مختلف باید بگویم که ما ایرانیان با همه ی ادعاهایی که داریم هرگز قادر به انجام کار گروهی نیستیم. این کاریست که استعمارنوین درطول چند نسل به ما آموخته برای اینکه کار مردمی صورت نگیرد. خیلی از هموطنان من ادعای آزادیخواهی می کنند درحالیکه خود آزاده نیستند. انسان باید اول خود را از ظواهر زندگی، از ماشین و میز و مبل و پول و نام و...و... آزاد کند تا بتواند ادعای آزادگی کند. مگر گاندی در اندیشه ی نام و پول و مقام و خانه و ماشین واینجور چیزها بود؟ مگر چه گوارا در آمریکای لاتین به فکر مال و منال و ظواهر زندگی بود؟ مگر نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی سالهای سال در زندان به فکر خانه و نام و عنوان و مقام بود؟ یا به فکر آینده ی فرزندان کشور و کشورش؟ م 
پایان سخن اینکه در همین هفته های گذشته دیدیم که قرقیزها که ما درگفتگوهای خصوصی ارزشی برایشان قایل نیستیم چگونه با یک خیزش سریع کار حکومت را یکسره کردند. پس باید بگوییم و اطمینان داشته باشیم که ما از مردم قرقیزستان هم کمتریم. اینرا باید با افتخار بگوییم نه با خجالت. جوان هموطنی از ایران برای من پیغام داده بود که: ما رنگ داریم اما همبستگی نداریم... قرقیزها رنگ ندارند، اما همبستگی عمیق دارند



مهندس میرحسین موسوی یکبار دیگر ثابت کرد که نه درپی آزادی ایران و ایرانی بلکه درپی به قدرت رسیدن در نظام کثیف جمهوری روضه خوانهای جنایتکار است. میرحسین موسوی بار دیگر ثابت کرد که از ناآگاهی و آزادیخواهی ملت ایران وبخصوص جوانان ما سوء استفاده کرده تا به مقام ریاست جمهوری خامنه ای نایل آید و هنگام دریافت توشیح ملوکانه ی ریاست جمهوری دست او را ببوسد. ننگ بر تو آقای میرحسین موسوی. یعنی تا اینجا تجاوز و سوزاندن جسد ترانه ، کشتن ندا، کشتن سهراب ها، قتل عام جوانان، کشته شدن صدها جوان و شکنجه هزاران هزار از هموطنان ما فقط بخاطر این بوده که آقای میرحسین موسوی به مقام والای ریاست جمهوری آخوندها نایل نشده؟ بازهم ننگ بر تو. ای بی وطن... ای خائن تو و آن شیخ اصلاحات کذائی مهدی کروبی هردو دستتان به خون جوانان ما آغشته است. هردوی شما مسئول تمامی شکنجه ها، زندانی شدنها و اعدامهایی هستید که در ماههای گذشته به دست جیره خواران روضه خوانها انجام شد
موسوی درنقش خمینی جنایتکار و در سخنرانی برای اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اشک تمساح می ریزد که: وا اسلاما، پایه های نظام مقدس اسلامی درحال سقوط است. و چه دلسوزانه میگوید که: تمام مسائل و مقوله هایی که پایه های اعتبار و مشروعیت یک نظام را تشکیل میدهد درحال ازبین رفتن است. (گریه ی حضار و به سختی برپیشانی کوبیدن و زار زدن)... و ادامه میدهد: اصلی ترین عامل که باعث تثبیت و حفظ نظام بوده و آن اعتماد مردم به حاکمیت بوده است ازبین رفته است (گریه ی حضار شدت میگیرد.. اینبار علاوه بر پیشانی با دست دیگر بر روی رانها نیز میکوبند.... و وای وای و های های می کنند)... نخست وزیر دوران دفاع مقدس (که گویا فراموش کرده درست در همانزمانی که او نخست وزیری کشور را برعهده داشت، در کمتر از دوهفته بیش از 18 هزار تن از بهترین جوانان کشورمان به فرمان خمینی دجال و جنایتکار قتل عام شدند. البته ادعا می کند که اعدام جوانان به من ربطی نداشته و اجازه دخالت نداشتم) ...در ادامه ی سخنان گه هربارشان (این اشتباه چاپی ست و به من ربطی نداره) به ناگهان از پایه های لرزان نظام مقدسشان به یاد سرمایه گذاری می افتد... چون خودش هم یکی از سرمایه داران ام القراء اسلامی ست... و اشکریزان اعلام می کند که جریان سرمایه گذاری درکشور کاملا مختل شده، چرا که آینده غیرقابل پیش بینی شده است و سپس متوسل به ارقام و آمار رکود اقتصادی شده و میگوید: آیا این رخداد یک فاجعه نیست؟ .... نه خیر آقای میرحسین موسوی... فاجعه آنجاست که در 9 ماه گذشته به صدها تن از بهترین جوانان ما تجاوز کردند، هزاران ایرانی را شکنجه کردند، صدها هزار نفر در زندانهای علنی و مخفی تحت شکنجه قرار دارند چون شما به ریاست جمهوری روضه خوانها منصوب نشدید. ننگ بر تو که هیجیک از شما آخوندکهای آخوندپرست بویی از انسانیت و آزادی و آزاده گی نبردید. تو و کروبی از آزادیخواهی ملت ایران سوء استفاده کردید و برای به قدرت رسیدن آنان را به کشتن دادید... ننگ بر شما
میرحسین موسوی و مهدی کروبی که چندی پیش درپی پاره کردن و سوزاندن عکس خمینی ضد ایران و ایرانی، جوانان ما و بخصوص دانشجویان را مجبور کردند تا عکس خمینی را در تظاهراتی همراه داشته و برخلاف میلشان از خمینی جنایتکار اعلام حمایت کنند. میرحسین موسوی در ادامه ی سخنرانی به ناگهان از سرمایه گذاری درکشور، به صحرای کربلا زده و یاد امامش می افتد و میگوید: نوع معرفی امام خمینی از صدا و سیمای غیرملی و رسانه های خارجی چهره مغشوشی از امام به نسل جوان ارائه می دهد و دراین آشفته بازار افراد چه برداشتی می توانند از امام داشته باشند؟.... آقای میرحسین موسوی برداشت ما جوانان، و همه ی ما ایرانیان فقط از واقعیت هاست... آیا فراموش کردی که خمینی جنایتکار در روز اول ورودش به کشور ما وعده آب و برق مجانی به ملت داد تا بتواند رأی آنان را برای جمهوری اسلامی بخرد؟ اما همین چند روز پیش خدایگان خامنه ای فتوا دادند که: "امنتاع از پرداخت قبوض آب بهاء جایز نیست و وضو و غسل با آن آب باطل است و مشترک بدهکار و ضامن آن مبلغ است".... آیا فراموش کردی که امام و رهبرت وعده های آزادی به ملت ایران داد؟ آیا فراموش کردی که امام خمینی جلاد و ضد ایران و ایرانی میخواست ملت ایران را به انسانیت برساند؟ اینها واقعیت هایی ست که ملت براساس آنها قضاوت میکند، قضاوت ملت ایران براساس تبلیغات رسانه های آخوندها نیست. بیدارشو...واقعیت ها را که خود بهتر از همه میدانی لمس کن و بازگو
میرحسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر گماشتگان نظام کثیف جمهوری روضه خوانها هنوز فکر می کنند که ملت ایران، همان ملت سی یا پنجاه سال پیش است. این حضرات گویا هنوز درزمان قاجار زندگی می کنند، مغزشان در هشتاد سال پیش منجمد شده. از رشد و آگاهی جوانانمان بی خبرند. اینان هنوز فکر می کنند چون توانسته اند چندهزار جوان ناآگاه و نادان را با وعده های آزادی خریداری کنند، پس می توانند با میلیونها ایرانی دیگر نیز همین معامله را انجام دهند. همان وعده هایی که رهبرشان خمینی جلاد در آغاز جمهوری اسلامی به ملت میداد.... زهی خیالات خام.... زهی خجالت... زهی بی شرمی... شتر درخواب بیند پنبه دانه...گهی لف لف خورد، گه دانه دانه
وقتی این مقاله را می نوشتم خبر دیگری نیز از راه رسید. شاهد از غیب رسید. آخوند مهدی کروبی در دیدار با نمایندگان اصلاح طلب مجلس هشتم (که معلوم نیست چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند) فرموده است: « من امروز علاوه بر آنکه عزای امام راحل و انقلاب را گرفته‌ام بیش از همه عزای اسلام و امیرالمومنین را با این رفتارها گرفته‌ام.». آقای کروبی تو و همپالکی هایت تا دنیا دنیاست در این عزا خواهید بود و با این عزا خواهید مرد. امام گوربگور شده ی شما که عزایش را گرفتی همان کسی که با وعده هایش ملت آزادیخواه ایران را فریفت و سپس چوبه های دار را در سرزمین من ایران علم کرد و بهترین جوانان ما را از ما گرفت. امام تو بجز یک خونخوار و ضد ایرانی نبود
همین آقای کروبی و یا شیخ اصلاحات در ایام نوروز به منزل جدیدشان که در شمال تهران از یکسال پیش مشغول ساختن بودند و تمام شده بود اسباب کشی کرد. مهدی کروبیدر ساختمان مذکور که متراژ زیربنایی هرواحد از آپارتمانهای آن حدود 500 متر میباشد، کلیه امکانات یک زندگی محقرانه نظیر استخر سرپوشیده، سونا و.... در ساختمان را تعبیه نموده تا ساده زیستی، مردمی بودن و دلسوزی و تبعیت عملی خود از مرا و مسلک امامش را ثابت کند. در این لینک کامل بخوانید
برای من جای شگفتی ست که چگونه هزاران هزار جوان ایرانی، دانشجوی ایرانی و صدها هزار ایرانی برای رسیدن به آزادی از این دو گماشته ی نظام ایران ویرانساز جمهوری اسلامی حمایت می کنند؟؟!!.... آیا هنوز به آن درجه از آگاهی نرسیده ام که بدانیم برای رسیدن به آزادی نیازی به این قدرت طلبان شرور و از خدا بی خبر نداریم؟ ... اما من به این اعتقاد کامل دارم: ملتی که برای رسیدن به آزادی به دنبال رهبر می گردد لیاقت همان حکومتی را دارد که بر او حاکم است

عنصر عجیب وغریبی بنام ایرانی


ایرانی همیشه زندانی اندیشه های واهی خود هست. «مناجاتی» م

با سپاس از همه ی شما هموطنانم که گاهی به وبلاگ خودتان سر می زنید و برای منهم پیغام می گذارید،  امیدوارم که بتوانم در سال نو نیز وظیفه ی خودم را در قبال سرزمینم ایران و هموطنانم ادا کنم. پیش از آغاز باید نکته ای را یادآوری کنیم: همانگونه که پیشتر نیز اشاره کرده ام، جامعه ی ما ایرانیان چه در داخل و چه در خارج دچار مشکلاتی ست عمیق و دقیقا همین مشکلات و عدم حل آنها باعث شده که بیش از سی سال همه ی ما ایرانیان تحت ظلم و ستم باشیم. شکافتن و پرداختن به این مشکلات، و گفتگو درباره ی مشکلات اجتماعی شاید یکی از بهترین راهها برای رهایی از بیماریی باشد که جامعه ما به آن دچار است. ازسوی دیگر، فراموش نکنیم کسانی که از جامعه ی خود انتقاد می کنند، نخستین مخاطب آنان خودشان هستند، منهم تافته ی جدا بافته ای از جامعه ی ایرانیان نیستم. منی که از جامعه انتقاد میکنم خود نیز دچار همین مشکلات هستم و دقیقا به همین دلیل است که همیشه از همه ی شما هموطنانم خواسته ام که به هر شکلی که می توانید در بحث شرکت کنید تا بتوانیم از همدیگر و با همدیگر یاد بگیریم. من همیشه در پایان هرنوشته ای آدرس ایمیل خودم را هم می نویسم تا اگر مایل بودید نظرات خودتان را برای من بفرستید تا عینا در وبلاگ منتشر شده و دیگران نیز آگاهی پیدا کنند. بازهم سپاسگزار همه ی شما هستم
بدون پرده پوشی باید بگویم جامعه ما جامعه ایست بیمار که به پزشک بسیار باهوش و باسابقه ای نیاز دارد تا بتواند آن را معاینه و معالجه کند. این پزشک کسی نمی تواند باشد غیر از خود ما ایرانیان. ما ایرانیان باید نظرات و پیشنهادهای خود را کنارهم گذاشته، از آن یک نتیجه گیری کامل انجام داده و همان نتیجه نسخه ی پزشکی ست که جامعه ی ما را معالجه خواهد کرد
اگر به تاریخ جهان نگاهی افکنیم کمتر کشوری را خواهیم یافت که همچون ایران دستخوش حملات و دست اندازی از خارج قرار گرفته باشد. از حمله اسکندر تا تاراج مغولان، از فتح اعراب تا یورش ترکان. هریک از این دست اندازیها که هرکدام هم سالها به درازا کشیده، تاثیر و نقش انکارناپذیر خود را بر روح و روان ایرانی بجای گذاشته. تلفیق و درآمیختن یونانیان، عربها، مغولها، و دیگر دست اندازان ریز و درشت با این عنصر ایرانی و آنچه در گذرگاه تاریخ این سرزمین بر ما رفته است، پدیده ای را خلق کرده که ازنظر خصوصیات ملی، نه ایرانی هستیم نه عرب، نه ترک. و درست به همین دلیل دچار خودفراموشی شده و غیر از منم منم چیزی برای عرضه نداریم. تکیه بر تاریخ سه هزارساله هیچ مشکلی از ما در زمان کنونی را حل نخواهد کرد. به باور من مشکل اساسی ما در شرایط حساس و تاریخی کنونی، و رکود و سکوت به اصطلاح اپوزیسیون، نه مشکل ایدئولوزیکی و سیاسی ست و نه شرایط و اوضاع جهانی، بلکه عامل اصلی این گرفتاری و بدبختی، مشکلات فردی، اخلاقی و خصوصیات پیچیده ی پدیده ایست بنام ایرانی
از ایـران و از تـرک و از تازیـان        نــژادی پدید آیـد اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود       سخن ها به کردار بازی بود
قوانین ینته یا ده اصل ینته که نخستین بار درسال 1930، یعنی فقط هشتاد سال پیش توسط یک نویسنده ی مشهور دانمارکی – نروژی منتشر شد، درچند دهه ی گذشته پایه ی معادلات اجتماعی و فرهنگی اسکاندیناویها قرار گرفت. این ده اصل که براساس ده فرمان موسی نوشته شده میگوید: فکر نکن شخص مهمی هستی. تصور نکن از دیگران داناتری. به خود القا نکن که میتوانی چیزی به دیگران بیاموزی. فکر نکن از دیگران برتر و بالاتری. تصور نکن از دیگران بیشتر میدانی. خیال نکن کسی از تو خوشش می آید. و... این ده اصل اکنون پایه ی رفتار و اخلاق اجتماعی اسکاندیناویها را تشکیل میدهد
اما ما ایرانیان که سه شعار کلی : پندار نیک، کردار نیک، و گفتار نیک را قرنهاست از آن خود می دانیم هرگز به آن عمل نکرده و از آن فقط به عنوان شعار استفاده می کنیم. در کشورهای اسکاندیناوی و اکثر کشورهای اروپایی همانند دستور زبان فارسی، ضمایر شخصی بدین شرح است: من، تو، او، ما، شما، ایشان. مردم این کشورها به دلیل احترام به زبان ملی خود، هرگز کسی را جمع نمی بندند. و هرگز به کسی عنوانهایی بی معنی ازقبیل: جناب، آقا، خانم، حضرت، قربان و.... نمی دهند و خود نیز عنوان و لقبی از کسی قبول نمی کنند و اگر کسی به آنان لقب و عنوانی دهد بسیار ناراحت خواهند شد. چرا؟ چون معتقدند با عنوان و لقب مصنوعی شخصیت پیدا نخواهند کرد و شخصیتشان فقط با نام خودشان است و بس. برای من بسیار عجیب است که اکثریت ما ایرانیان نمی توانیم اسم هموطنانمان را بدون عنوان و لقب مصنوعی بکار بریم. هرگز نمی توانیم قبول کنیم که یک هموطن ما را فقط به اسم خودمان صدا کند. اما در این کشورهای اسکاندیناوی و اروپایی این نوع برخورد را از ملت میزبان براحتی و با کمال میل قبول میکنیم و اگر اعتراضی بشنویم خواهیم گفت که: فرهنگ و زبانشان اینست. اینان چاپلوسی و تملق ندارند..... عجیب است که این هموطنان دقیقا خود همان چاپلوسان و متملقانی هستند که همیشه باید نامشان را با عنوان و لقبی بکار برد. اگر یک ایرانی آنان را فقط به نام صدا کند، اگر اعتراضی هم نکنند صورتشان را خون عصبانیت سرخ خواهد کرد
چند سال پیش مشاور امنیتی کاخ سفید در مصاحبه ای با یک رسانه ی ایرانی گفت: شما ایرانی ها مرده های متحرکی هستید که گاهی فقط یک فریاد کوچک میزنید تا نشان دهید زنده هستید. ما دست روی هرکسی میگذاریم شما میگویید او روشنفکر ماست.... او مبارز ماست.... هیچ ملیتی به اندازه ی شما ایرانیان روشنفکر و مبارز نداشته و ندارد....... چرا؟ چون فقط به فکر مطرح شدن هستیم
علاقه شدید ما ایرانیان به اظهار فضل و ابراز نظر درهر موردی بسیار شگفت برانگیز است. حالا اگه درموردی که اظهار فضل میکنیم اطلاعات ومعلومات کافی داشته باشیم می توانست کمی قابل قبول باشد. ولی دربسیاری از موارد فقط بخاطر مطرح شدن، دهان به سخن پراکنی می گشاییم بدون اینکه در آن مورد آگاهی های لازم را دارا باشیم
هیچکدام از ملیت های در تبعید و یا مهاجرت همانند ایرانیان علاقه ی شدید به راه اندازی کانالهای تلویزیونی و رادیویی از خود نشان نداده اند. تازه این بخاطر هزینه های سنگین است. اگر ارزانتر بود، من به شما قول میدهم که به تعداد همه ی ایرانیان خارج از وطن یک کانال تلویزیونی و رادیویی داشتیم. اگر به اینترنت مراجعه کنید خواهید دید که ملتهایی ازقبیل ژاپنی ها، افعان، عرب، بالکانی ها، و... و... هرکدام فقط یک یا دو کانال تلویزیونی و رادیویی دارند، چرا؟ چون همین یکی دو کانال کافی ست. نیازی به مطرح شدن ندارند و از طریق همین یکی دو کانال تلویزیونی و یا رادیویی حرفشان را به گوش ملتشان می رسانند. حالا پیرو هرعقیده ی سیاسی که باشند
دروغگویی یکی دیگر از خصلتهای بارز ما ایرانیان است. چنان دروغ می گوییم که خودمان هم بعدا فکر می کنیم که حقیقت است. چنان درمورد اشخاص داد سخن سر میدهیم که گویی سالهای سال با او زندگی کرده ایم و او را تمام و کمال می شناسیم... درصورتیکه قادر نیستیم خودمان را آنچه که هستیم معرفی کنیم. یعنی خودمان را نمی شناسیم اما براحتی و با جسارت اعلام می کنیم که آن دیگری را می شناسیم
در جوامع پیشرفته، انتقاد از خود و اعتراف به اشتباه، نشانه شهامت و صداقت فرد و به نیّت اصلاح  آن اشتباه تلقی میشود. در نزد ما امّا، نشانه ی کنف شدن و اعتراف به ضعف و ناتوانی فرد برداشت میشود. بهمین سبب ما بندرت شاهد اعتراف به اشتباه و انتقاد از خود هستیم. و به دلیل وجود همین خصلت است که به اصطلاح روشنفکران تاریک اندیش ما هنوز حاضر نیستند اعتراف کنند که در سال پنجاه و هفت اشتباه کردند. اما با پررویی می گویند که انقلاب را دزدیدند. این بحث را ادامه خواهم داد
خواهش من اینست که شما هموطنانم برایم پیام بگذارید و یا اگر نظری دارید به آدرس ایمیل من بفرستید تا بنام خودتان منتشر شود. همانطور که قبلا هم گفتم این تنها راهیست که میتوانیم آگاهیهای بیشتری را کسب کرده و باعث شویم که جامعه مان شاید اندکی ترقی کند. سپاسگزار همگی هستم


بعد از آخرین پست، دوستان و هموطنانم چه در تماسها و چه در کامنت ها به من گفتند که وبلاگ کمی بیش از حد جدی شده و گاهی ناراحت کننده... به همین دلیل تصمیم گرفتم که این بار اگر بتوانم و خط فکریم بجای دیگری نرود کمی هم طنز بنویسم.. کمی هم بخندیم و شادی داشته باشیم چون گاه نوروز است. چند عکس براتون منتشر میکنم با یک شرح و سعی میکنم که بتونم خودمو کنترل کنم و بقول معروف نزنم به صحرای کربلا.... بهرحال امیدوارم از این پست خوشتان بیاد. تو کامنت ها برام بنویسین... مرسی از همگی شما دوستان و هموطنان خوبم که گاهی به وبلاگ خودتون سر میزنید و پیام میگذارید ... این پیامها مرا در نوشتن و گفتن بی پروا و به دور از تعارف و ظاهرسازی تشویق میکنه... بازهم سپاس از همه ی شما
یکبار دیگر نوروز و سیزده نوروز را به همه ی شما هموطنانم تبریک میگم و امیدوارم که به کوری چشم آخوندها امسال سیزده بدر سراسر شادی داشته باشین

---------------------------------------
این عکس را با دقت نگاه کنید... شرحش را زیر آن می نویسم

این عکس ظاهرا نشان میدهد که خمینی جنایتکار درحال پیاده شدن است... نــــه... غلطه... خمینی درحال سوار شدن است. اگه کمی بیشتر فکر کنید متوجه خواهید شد که درست میگویم
-------------------------------------------------
به عکس زیر با دقت نگاه کنید... بویژه کسی که صورتش را در دایره قرار دادم.... فکر می کنید که اینان دوستداران خمینی هستند؟ .... نـــــه... اینان از سر خشم و نفرت است که حتی جسد خمینی را نیز می خواهند تکه تکه کنند... آن شخصی که صورتش در دایره قرار دارد، درحال خنده و خوشحالی ست. انسانها هروقت عزیزی را از دست بدهند سعی می کنند او را با احترام دفن کنند، نه اینکه کفن او را تکه تکه کنند و .... البته می توانیم بگوییم که بعضی ایرانیها اینگونه ابراز علاقه می کنند
اینهم یک کار بسیار هنرمندانه با پروگرام ایللوستراتور



در عکس زیر شما تصویر یک خانم «آرام» و سمت چپ تصویر یک مرد «عصبانی» را می بینید. حالا از روی صندلی بلند شوید و هشت قدم به عقب بروید. و دوباره به تصاویر نگاه کنید. جای آنها عوض خواهد شد. سازندگان این تصویر که دو نفر از دانشگاه گلاسگو هستند نشان میدهند که همیشه آنچه را که ما می بینیم واقعا همانهایی نیستند که وجود دارند. معلوم نیست که آنها چگونه این تصاویر جذاب را ایجاد کرده اند



و اما این تصویر یک وبلاگ نویس بیچاره مثل منه که درهرحالی باشد تمامی وجودش مملو از کلمات و حروف است تا شاید بتواند مقاله ای بنویسد که شما هموطنان خوبم را خوش آید



اینهم رئیس جمهور کشورمان است در مناظره های قبل از انتخابات... من نمی فهمم چطور میشه کسانی که او را درحال چاه کنی دیدند به او رأی داده باشند؟!!!...م



به این عکس هم با دقت نگاه کنید...اندیشه بد نداشته باشید... همه ی آخوندها بچه دوست هستند... ببینید با چه حرص و ولعی پسربچه را میبوسه... البته اگه شما اندیشه بدی داشتید به خودتون مربوطه... شاید بگویید که میتونست پیشانی او را ببوسد یا صورتش را... اما اسلام یعنی همین... بوسیدن لب معنی هایی دارد که من و شما از آن غافلیم.. در پایان همین پست یک کلیپ می گذارم از یاسرعرفات (ره)... در تایید لب بوسی درمیان مسلمانان و اعراب



اینهم لوگوی گوگل به سفارش آخوندها
و اینهم یک کلیپ مربوط به اولین ملاقات رسمی و امضای نخستین قرارداد صلح بین یاسرعرفات و یکی از رهبران مذهبی اسرائیل