جان مجید توکلی درخطر است


براساس گزارشهای رسیده از ایران، وضعیت جسمی مجید توکلی پس از چندین روز اعتصاب غذای خشک به شدت وخیم شده. علی توکلی برادر مجید گفته است: چند تن از زندانیان به ما اطلاع دادند که وضعیت مجید به شدت وخیم شده و از صبح امروز (پنجشنبه) دچار خونریزی معده شده است. مجید تقریبا قدرت تکلم خود را از دست داده. مادر مجید هم که وضعش دیگه معلومه. از اولین باری که خبر دستگیری مجید را شنید، شوک سنگینی به او وارد شد که هنوز حالش خوب نشده. حالا هم که به عنوان همبستگی با پسرش دست به اعتصاب غذا زده، وضعیت سلامتی او هم نگران کننده اعلام شده. م
دانشجویان دلیر دانشگاه آزاد و همکلاسی های مجید بیانیه ای صادر کردند که اینجا می آورم. درود برشما دانشجویان مبارز، نترس، و آزادیخواه. فقط میتونم بگم: دمتان گرم م

بيانيه دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران
و من زمزمه می کنم، گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه تبرهایتان زخم دار است، با ریشه چه می کنید؟ گیرم که بر سر این باغ، نشسته در کمین پرنده‌اید، پرواز را علامت ممنوع می‌زنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه می‌کنید؟ گیرم که می‌کشید، گیرم که می بُرید، گیرم که می زنید، با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟ م
ابتدا به خانواده‌های داغدار فرزاد كمانگر، علي حيدريان، شيرين علم هولي، فرهاد وكيلی و مهدی اسلاميان تسليت عرض مي‌نماييم و از علي خامنه‌ای مي‌پرسيم كه به كدامين گناه هورام و هوراز وكيلی را از نعمت داشتن پدر، نوجوانان كامياران را از داشتن معلمی چون فرزاد كمانگر محروم كردی ؟ م
آيت‌الله خامنه‌ای شما مدتي را در زندانهای طاغوت بسر برده‌ايد حال جا دارد بپرسيم كه در زندان‌های طاغوت به شما تجاوز شد ؟!! مسئوليت مستقيم دين گريزی جوانان و نوجوانان ايرانی برعهده رژيم جمهوری اسلامی و در راس آن علی خامنه‌ای است . م
آقای خامنه‌ای ! به راستی از خداوند شرم نمي‌كنيد ؟!! آيا يزيد با حضرت زينب و امام سجاد چنين كرد كه شما در مملكت امام زمان(!!) با زهرا بني‌يعقوب ، ندا آقاسلطان ، سهراب اعرابی ، كيانوش آسا ، محسن روح‌الامينی و ... چنين كرديد؟ م
اين قدرت چه ارزشی دارد كه شما با جوانان و نوجوانان و زنان و مردان ايرانی چنين مي‌كنيد ؟!! ننگ بر شما
باد. م
شما با عدم كفايت و لياقت خود در اداره كشور هم بر منابع ملی ايران و هم بر جان و مال و ناموس مردم ايران چوب حراج زديد. م
به راستی يزيد ، شمر ، چنگيز و هيتلر در مقايسه با شما در محضر خداوند رو سفيد و سربلندند. ما دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران ضمن محكوم نمودن اعمال ننگين شما، اعلام می‌داريم كه نه رژيم فاشيستی جمهوری اسلامی را به رسميت مي‌شناسيم و نه علی خامنه‌ای را لايق مقام رهبری ايران مي‌دانيم و به اميد روزی هستيم كه علی خامنه‌ای نيز همانند صدام مجازات شود. م
ما دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران به علی خامنه‌ای مي‌گوييم كه وای به حالت اگر برای مجيد توكلی، شرف جنبش دانشجويی و نماد ايستادگی اتفاقی بيفتد. وای به حالت اگر برای دانشجوی مبارز، علی مليحی اتفاقی بيفتد. م
در پايان از كليه دانشجويان دانشگاه‌های آزاد و ملی در تهران و ساير شهرستانها دعوت می‌كنيم برای نشان دادن قدرت و عظمت جنبش دانشجويی و جنبش سبز ايران با حضور پرشكوه خود در راهپيمايی روز 22 خرداد مشت محكمی بر دهان علی خامنه‌ای رهبر نامشروع جمهوری فاشيستی اسلامی زنند و بار ديگر بر پيكر نحيف و در حال احتضار جمهوری اسلامی ضربه‌ای سخت وارد كنند. م

اندکی صبر سحر نزدیک است
دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم وتحقيقات تهران

نیازی به مقدمه چینی نمی بینم. اما دانم و دانید که رژیم کثیف و جنایتکار روضه خوانها کشتار تازه ای را آغاز کرده و بزودی عده ی دیگری از هموطنان عزیز ما را به قتل خواهد رساند، آنهم به جرم محاربه یعنی جنگ با خدا. معلوم نیست این بی شرمان، این جنایتکاران چگونه و با استناد به کدام قانون خود ساخته آزادیخواهان ما را محارب می نامند. اما آنچه که واقعیت است اینست که اینان می کشند، بهردلیلی که باشد می کشند. به نام اقدام علیه امنیت ملی، به نام جنگ با خدا (خامنه ای)، به نام تروریست، به نام منتقد... به هردلیلی که بتوانند فرزندان ایران را می کشند. اما ما چه می کنیم؟ واکنش ما چیست؟ آیا فقط تظاهرات درمقابل سفارتخانه های ملایان کافی ست؟ آیا صادر کردن اطلاعیه و محکوم کردن به روال دولتها غرب کافی ست؟ آیا حمله به لانه های جاسوسی رژیم کافی و منتطقی ست؟ مگر یادمان رفته که در سال 67 خورشیدی به فرمان خمینی جنایتکار فقط در مدت دو هفته بیش از هیجده هزار نفر از جوانان ما را به خاک و خون کشاندند؟ ما ملت ایران درمقابل این جنایت چه کردیم؟ به من نگویید که چه می توانستیم بکنیم.... اما پاسخ دهید که آیا فقط شیون و توسر زدن مثل سینه زنی و قمه زنی عاشورای دروغ، پاسخ ما ملت ایران بود به فجیع ترین جنایت قرن؟ مگر پس از اعدامهای سال گذشته و امسال چه کردیم که اکنون پس از کشتن این پنج عزیزترین خواهیم کرد؟ دو روز اعتصاب، تظاهرات در خارج از کشور و سپس نوشتن مقالاتی ازنوع مقالات کیهان خامنه ای... که: به به... ببینید چه کردیم... پوزه رژیم را به خاک مالیدیم. رژیم را شکاندیم. رژیم منزوی شد. ولی کــــــو نتیجــــــــــــــــه؟ رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی هنوز پابرجاست و هنوز هم هروقت اراده کند بازهم کشتار خواهد کرد. مشکل جای دیگریست. مشکل من و تو به عنوان ایرانی اینست که نمی خواهیم یکی باشیم. نمی خواهیم یک اتحاد و همبستگی تاریخی و ناگسستنی داشته باشیم درمقابل جنایتکارانی که فرزندان ما را یکی پس از دیگری به عناوین مختلف به قتل می رسانند
خانمها و آقایان، حضرات مبارز، ای وطنپرستان، ای ایران پرستان، با آه و ناله و شیون نمی توان به جنگ رژیمی رفت که با اهدای ثروت ملت ایران به عنوان رشوه به سیاستمداران غرب قدرت گرفته. دولتهای غربی پس از هرکشتاری فقط اطلاعیه صادر کرده و محکوم می کنند. من و تو هم می توانیم این کار را بکنیم. مگر این کار را انجام نمی دهیم؟ ولی نتیجه چه حاصل؟ من شگفت زده هستم که ما ایرانیان چه زمانی می خواهیم بیدار شویم؟ با ادعای آگاه بودن که نمی توان آگاه بود. خیلی از هموطنان من اخبار جنایات و دزدیها و غارت ایران و ایرانی را می خوانند، یا می شنوند، و فقط یک «ای وای» میگویند و سپس.... فراموش می کنند..... چرا؟ چون ما ملت ایران حافظه تاریخی نداریم. ما هرگز از تاریخ کشورمان درسی نیآموخته ایم. برای همین هم هست که هر سی چهل سال یکبار از این بلاها برسرمان نازل میکنیم... نمی گویم نازل می شود... چون مقصر خودمان هستیم و بس. فراموش نکنیم که این رژیم ددمنش، این رژیم ضد ایرانی را خودمان برخودمان حاکم کردیم. اندکی واقع بین باشیم و گناه را گردن دیگران نیاندازیم
بهرروی، بیماری را قبل از ابتلا باید شناخت. باید قبل از شیوع بیماری آنتی ویروس آن را تهیه کرد. آنتی ویروس این بلایی که برسر سرزمین ماست، اتحاد و یگانگی ست. رژیم ایران ویرانساز با پرداخت میلیاردها دلار از جیب ملت درمانده ی ایران به سیاستمداران غرب به عنوان رشوه، نه تنها دهان آنان را بسته بلکه پشتیبانی آنان را در جاهایی بدست آورده که برای مردم دنیا بسیار تعجب برانگیز است. مثل پذیرفتن نظام کثیف و زن ستیز جمهوری اسلامی به عنوان یکی از اعضای کمیته زنان سازمان ملل متحد. پول ملت ایران و عملکرد همه ی آن حضراتی که خود را روشنفکر و مبارز می دانند عواقبی این چنین نیز باید داشته باشد
بازهم تکرار میکنم: با محکوم کردن و شیون و زاری کردن کاری ازپیش نرفته و نخواهد رفت. رژیم جنایتکار کمر به قتل جوانان ما بسته و این محکوم کردنها هرگز از کشتار آنان جلوگیری نخواهد کرد. باید با اصل اعدام افراد بخاطر اندیشه ی آنها جنگید. می دانیم که با اعدام به این سادگیها نمی توان مبارزه کرد. اما با اعدام زندانیان سیاسی ازطریق سازمان ملل می توان اقداماتی را آغاز کرد. من امیدوار بودم که بتوانم دراین نوشته لینک یکی از سایت های کمیته بین المللی علیه اعدام را بنویسم که بتوانیم با پشتیبانی هرچه بیشتر این سازمان کاری انجام دهیم. اما متاسفانه به هرکدام از سایتهای یافت شده در گوگل رفتم یا اصلا کار نمیکرد و یا اینکه مطالب بسیار قدیمی بود. نمی دانم دراین مورد چگونه باید عمل کرد ولی این را می دانم که همه ی ما می توانیم بدون اتکا به سازمانهای بین المللی که بعضا معاملاتی هم در پشت پرده با رژیم حاکم بر کشورمان دارند خودمان با اتحاد و همبستگی کاری انجام دهیم. درمورد اعدام زندانیان سیاسی من و تو می توانیم گرد هم آمده و با همدیگر این موضوع را به نحوی در سازمان ملل مطرح کنیم تا بلکه بتوانیم از اعدام زندانیان سیاسی جلوگیری کنیم. پیشنهاد من اینست: از همه شما بازدیدکنندگان و هموطنان عزیزم خواهش میکنم که یک کمیته درهمین وبلاگ تشکیل دهیم. خود من به اینکه چگونه باید عمل کنیم هیچگونه آشنایی ندارم. اما میدانم که هموطنانی هستند که بدون وابستگی های سیاسی و بدون اینکه به فلسفه ی سیاسی خود اندیشه کنند مایلند که با اعدام زندانیان سیاسی مبارزه کنند. به همین جهت از همه ی شما هموطنانم تقاضا دارم علاوه براینکه می توانید در کامنت نظرات خودتان را بنویسید می توانید با آدرس ایمیل که در پایان همین نوشته می آید با من تماس بگیرید تا شاید بتوانیم با کمک یکدیگر درد کوچکی از دردهای بزرگ سرزمینمان را مداوا کنیم. فراموش نکنیم که هم اکنون علاوه بر شش زندانی سیاسی، هیجده نفر دیگر از هموطنان کردمان درانتظار اعدام بسر میبرند و با نزدیک شدن به 22 خرداد احتمال اعدام مخفیانه ی این افراد نیز بسیار فراوان است. منتظر نظرات و پیشنهادات شما هموطنان خوبم برای مبارزه با اعدام زندانیان سیاسی هستم.



جمهوری ایران ویرانساز روضه خوانان روز یکشنبه پنج تن دیگر از بهترین فرزندان ایران را شتابزده به دار آویخت. من هنوز شوکه هستم و به درستی نمی دانم که چه باید بنویسم....اما می نویسم.. دوشنبه و سه شنبه را صبر کردم تا حالم بهتر شود. ولی فایده ای ندارد. سعی می کنم بنویسم... هرآنچه به ذهنم میرسد مینویسم.... این بی شرمان که خود را نماینده ی خدا می دانند تبهکارانه و همانند جنایتکاران حتی از جسد فرزندان ایران نیز وحشت دارند. هنوز اجساد این عزیزان را گروگان نگهداشته و به خانواده شان تحویل نداده اند. مادر و خواهر شیرین علم هولی را دستگیر کرده و سپس با قرار وثیقه آزاد کردند. برای برادر، همسر و خواهر فرزاد کمانگر، معلم بی گناه و ازجان گذشته قرار بازداشت صادر کردند و آنان هنوز تحت تعقیب دژخیمان هستند. تقریبا در تمامی کردستان حکومت نظامی است و سرکوبگران خودفروخته ی رژیم تمامی نقاط را زیرنظر دارند. نماینده ی خداوند فرمان مرگ بندگان خداوند را صادر کرده
دراین میان حضرت آقای موسوی بیانیه ی شدید الحنی!! را منتشر کرده و فرمودند: «آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟»!!... آخوند کروبی هم در یک سخنرانی بسیار شدیدالحن!! افاضات فرمودند که: «طبیعی است که ما از مرگ افراد و اعدام آنها متاثر می شویم و اصولا مخالف رواج یافتن چنین برخوردهایی هستیم. اعدام این افراد در شرایطی صورت گرفته است که هیچکس از چندوچون پرونده آنها باخبر نیست و جرم آنها به دلیل علنی نبودن دادگاه و عدم رعایت آیین دادرسی و قانون، برای هیچکس محرز نشده است»!!.... برطبق اخبار رسیده رژیم از این بیانیه های شدیدالحن آقایان به هراس افتاده و گویا این اطلاعیه ها لرزه به همه جاشان انداخته
مستولین هتل اوین تحویل اجساد پاک کشتگان خود را بستگی کامل به آرامش و امنیت در مناطق کردستان دانسته و خانواده های مقتولین را تهدید کرده که حق ندارند به هیچ تلفنی پاسخ دهند. حق ندارند با رسانه ای مصاحبه کنند. حق ندارند که... حق ندارند که..... و بازهم حق ندارند که در سوگ عزیز از دست داده شان حتی اشک بریزند!! اینها همه شرایط نمایندگان خدا هست بر روی زمین. اگر خدا اینست... من با تمام وجودم فریاد میزنم: مرگ برخدا...آیا حقش را دارم؟ .... مگر این فرزندان پاک ایران چه گناهی کرده بودند که باید کشته می شدند؟ مگر گناهی غیر از عدالت و حق طلبی داشتند؟ مگر چیزی بجز آزادی می خواستند که خمینی دجال جنایتکار وعده اش را داده بود؟ م
اما ازهمه ی اتفاقات اخیر آنچه که معلوم است اینست که رژیم در وحشت و اضطراب بسرمیبرد، رژیم در سراشیبی سقوط قرار دارد. و دقیقا به همین دلیل از جیب ایرانیان به سیاستمداران خودفروخته ی غرب رشوه میدهد تا درمقابل جنایاتش سکوت کنند. یکی از پی آمدهای این حاتم بخشی ها از پول ملت ایران، پذیرش رژیم زن ستیز جمهوری کثیف روضه خوانها در کمیسیون مقام زن در سازمان ملل است. نشریه ی فرانسوی «ماریان» درآخرین شماره خود دراین باره نوشت: «سازمان ملل با حجاب میشود». م
چندی پیش رسانه های رژیم نوشتند که نامگذاری سال از جانب رهبر است و اجباریست. اما رهبر کثیف و جنایتکار جمهوری ملایان امسال را سال کارمضاعف و همت مضاعف نام نهاده. هنوز دو ماه از سال جدید نمی گذرد و برکات کار و همت مضاعف یکی پس از دیگری خود را نشان میدهند! آنچه از مضاعف دیده میشود چیزی نیست بجز مفاسد اقتصادی مضاعف، فضای امنیتی مضاعف، سرکوبهای مضاعف، اعدامهای مضاعف، دروغهای مضاعف، تهدیدهای مضاعف، و... و... سالی که نکوست از بهارش پیداست.... و امسال گویی قرار است هرآنچه تاکنون برسرملت ایران و سرزمین ایران آمده مضاعف گردد. م

آری هموطن... اینست سرنوشت من و تو


با سپاس از همه ی شما که به بازدید وبلاگ خودتان می آیید، میخواستم پاسخی بدم به دوستانی که لطف کردند و درمورد آخرین پستها برایم کامنت گذاشتند. همانطورکه قبلا هم گفته ام منهم مثل همه ی انسانهای دیگر پیرو فلسفه ای هستم، اما شاید ندانم واقعا به کدام فلسفه ی سیاسی تعلق دارم. و واقعیت اینست که درموقعیت فعلی کشورم، حاضر نیستم پیرو فلسفه ی خاص سیاسی باشم. سرزمین ما، ایران ما، هموطنان ما، و همه ی ما انسانهای ایرانی در موقعیتی هستیم که اجازه نداریم بدلیل گرایش به فلسفه ای، یکدیگر را متهم به داشتن فلسفه ای کنیم که ما با آن مخالفیم. حرف من اینه که درموقعیت کنونی همه ی ما که ادعای وطنپرستی داریم و به دنبال آزادی برای ایران و ایرانی هستیم باید فلسفه ی سیاسی خود را بطور موقت کنار بگذاریم و مانند سربازان یک کشور دوش بدوش یکدیگر با دشمن خانگی بجنگیم. باید این شعار را سرلوحه همه ی فعالیت های خود قرار دهیم که میگوید: من از عقیده ی تو متنفرم، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا تو بتوانی حرفت را بزنی. م

اما بسیار دلگیرکننده است که هنوز عده ای از انسانهای ایرانی موقعیت کشور و هموطنانشان را بدرستی درک نکرده و هنوز مشغول انگ زدن به یکدیگر هستند. من نمی دانم چرا ما انسانهای ایرانی قادر به دیدن افقهای دور نیستیم؟ چرا ما ایرانیان به فکر آینده ی کشورمان و فرزندانمان نیستیم؟ چرا ما ایرانیان همه چیز را فقط برای خودمان و در زمان خودمان میخواهیم؟ چگونه می توانیم ادعای آزادیخواهی کنیم درصورتی که هنوز آزاده نیستیم؟! آزادیخواهی نخست نیاز به آزاده گی دارد. انسان باید خود را از زرق و برق و تجملات زندگی، از مقام و عنوان، وبطورکلی از مادیات زندگی رها کرده، تبدیل به آزاده شود، و آنگاه که آزاده شد و توانست جان برکف نهاده برعلیه ستمگران بجنگد، ادعای آزادیخواهی کند. اما درهمین چند سالی که مجبور به ترک سرزمینم شدم، درنهایت تأسف دریافتم همگی آنانی که ادعای آزادیخواهی و دموکراسی می کنند نه تنها آزاده نیستند، بلکه حتی نمی دانند دموکراسی چیست و چگونه نوشته میشود. نوشتن این سطور برای من بسیار دردآور است. اما می نویسم و می گویم تا شاید تنی چند در اندیشه های خود تجدید نظر کنند. درهمین چند سال زندگی سخت در خارج از کشورم دریافتم که آزادی برای سرزمینم ایران یک رویا بیش نیست. چون پیروان هرمکتب سیاسی دیواری بین خود و دیگران ساخته اند که این دیوارها به راحتی فروریزی نخواهند شد. فروریختن این دیوارها نیاز به دیدن افقهای دور، نیاز به دیدن آزادی واقعی ایران و ایرانی دارد که متأسفانه دربین اکثریت ما انسانهای ایرانیان به فراموشی سپرده شده. م

فردفرد ایرانیان خواستار ایرانی آزاد در پرتو فلسفه ی سیاسی خودشان هستند و بس. این، یعنی دموکراسی از نوع ایرانی. درواقع، این اندیشه، به معنی ادامه ی دیکتاتوری در ایران است. این نوع اندیشه، نشاندهنده ی دیکتاتور بودن ما ایرانیان است، به من بگویید دیکتاتورها چگونه می توانند با دیکتاتور بجنگند؟! ما همگی دیکتاتورهایی هستم که فقط ادای آزادیخواهان را درمی آوریم. مدرک من برای سخنانم سی سال گذشته است با بیش از هزار و هفتصد سازمان سیاسی و انواع و اقسام طرحها برای آزادی و اتحاد. م

بییشتر از سی سال است عده ای که خود را آزادیخواه و نخبگان فرهنگی و سیاسی ما می دانند، به مردم دربند ایران همان وعده هایی را می دهند که خمینی جنایتکار داده بود. یعنی وعده ی یک بهشتی از دموکراسی کامل و متعهد به حقوق بشر، نظامی آزاد و سکولار که حتی نظیرش را درهیچ کجای این دنیا نمی توان یافت. اما هرچه بیشتر به اوضاع درون و برون ایران می نگرم، به این اندیشه میرسم که با اینهمه نفاق، حسادت های کور، جنگ های زرگری، وجود بیش از هزار و هفتصد سازمان سیاسی، عدم هماهنگی حضرات مبارز!، نبود برنامه و تشکیلات منسجم کننده چه در داخل و چه در خارج، آخه چگونه می خواهند این وعده ها را عملی کنند؟ و هرچه بیشتر درباره سرزمینم و سرنوشت ایران عزیزم می اندیشم بیشتر از پیش غم سراسر وجودم را میگیرد. چون این هزارپارگی حضرات به اصطلاح آزادیخواه و دموکرات و دیکتاتورهای مطلق نشانه هایی ست بسیار واضح و روشن از فروپاشی و از دست رفتن تمامیت استقلال کشورم. امروزه آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، برابری، و... و... و... ورد زبان همه ی به اصطلاح مبارزین است. حتی اگر فرض کنیم که همه ی آنان در کار و حرف خود صداقت داشته باشند، باز هم معلوم نیست که اینان که هنوز در گروههای خود و حتی درمیان رفقا و هموندهای خود دچار چند دسته گی هستند چگونه میخواهند ایرانی یکپارچه را سر و سامان دهند و اداره کنند؟ سئوال اصلی من از کسانی که ادعای بیش از سی سال مبارزه دارند اینست: شما ها که به دلیل دیکتاتور بودن خود حتی پس از سی سال نتوانستید با همفکران خود در یک سنگر گردهم آیید، چگونه می توانید برای ملت ایران آزادی به ارمغان آورید؟ م

من در دو پست قبل فقط حرفهای موسوی را نوشتم اما گویا بسیاری از نسل حاضر همانند نسل پدرانشان بسیار مشتاق هستند که چشم بسته از چاله درآمده و بازهم در چاهی عمیق تر فروروند. ما برای رسیدن به آزادی و دموکراسی هیچ راهی بجز همبستگی کامل ملی و اتحادی ناگسستنی نداریم. چشم بستن به کسانی که خود رسما اعلام می کنند نوکران رژیم واپسگرای اسلامی هستند بجز نادانی و کوته فکری و ناآگاهی معنی دیگری ندارد. موسوی و کروبی و خاتمی هرگز خود را جزو اپوزیسیون بیرون از حاکمیت روضه خوانها معرفی نکرده و هرگز هم از دموکراسی سخنی برزبان نیاوردند. بویژه میرحسین موسوی که خود بارها و بارها به روشنی گفته و نوشته که هدف نهایی او بازگرداندن اوضاع ایران به «معنویت نورانی» زمان حیات امام راحلش هست، که نور جهنده از دهانه ی مسلسلها به هنگام شلیک به مغز و قلب جوانان ایرانی در دهسال حیات ننگین آن جنایتکار یک روز هم از درخشیدن بازنیایستاد. هرچقدر هم موسوی به پیر و پیغمبرش سوگند میخورد و میگوید و می نویسد که او جمهوری اسلامی را صد درصد قبول دار و اصلا در پی دموکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر و حتی حکومتی غیرمذهبی نیست، شبه ملایانی مثل نوری زاده، گنجی و سازگارا و مخملباف و عناصر خوش سابقه ای! مثل داریوش همایون و فرخ نگهدار و بقیه ی این قوم بسیار مبارز! سخنان روشن و صریح او را دگرگون تفسیر می کنند و به خورد مرم ناآگاه می دهند. درواقع هنوز هیچی نشده از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کنند تا برای آینده ی خود کرسی گرمی دست و پا کنند. م

وسایل ارتباط جمعی لس آنجلسی هم که انگار نه انگار در کشورشان اتفاقاتی افتاده و یا درحال وقوع است. همینطور مشغول پول جمع کردن از مردم بدبخت برای ادامه ی زندگی شاهانه شان و برنامه های مبتذلشان هستند و هرروز هم یا طرح نو درمی اندازند و یا شخصی را علم می کنند. آری هموطن، اینست سرنوشت من و تو.... چرا؟ چون حاضر نیستیم سرنوشت خودمان را خودمان قلم بزنیم و همیشه دست روی دست گذاشتیم تا دستی از آستینی دیگر برون آید و سرنوشت ما را قلم زند