آری هموطن... اینست سرنوشت من و تو


با سپاس از همه ی شما که به بازدید وبلاگ خودتان می آیید، میخواستم پاسخی بدم به دوستانی که لطف کردند و درمورد آخرین پستها برایم کامنت گذاشتند. همانطورکه قبلا هم گفته ام منهم مثل همه ی انسانهای دیگر پیرو فلسفه ای هستم، اما شاید ندانم واقعا به کدام فلسفه ی سیاسی تعلق دارم. و واقعیت اینست که درموقعیت فعلی کشورم، حاضر نیستم پیرو فلسفه ی خاص سیاسی باشم. سرزمین ما، ایران ما، هموطنان ما، و همه ی ما انسانهای ایرانی در موقعیتی هستیم که اجازه نداریم بدلیل گرایش به فلسفه ای، یکدیگر را متهم به داشتن فلسفه ای کنیم که ما با آن مخالفیم. حرف من اینه که درموقعیت کنونی همه ی ما که ادعای وطنپرستی داریم و به دنبال آزادی برای ایران و ایرانی هستیم باید فلسفه ی سیاسی خود را بطور موقت کنار بگذاریم و مانند سربازان یک کشور دوش بدوش یکدیگر با دشمن خانگی بجنگیم. باید این شعار را سرلوحه همه ی فعالیت های خود قرار دهیم که میگوید: من از عقیده ی تو متنفرم، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا تو بتوانی حرفت را بزنی. م

اما بسیار دلگیرکننده است که هنوز عده ای از انسانهای ایرانی موقعیت کشور و هموطنانشان را بدرستی درک نکرده و هنوز مشغول انگ زدن به یکدیگر هستند. من نمی دانم چرا ما انسانهای ایرانی قادر به دیدن افقهای دور نیستیم؟ چرا ما ایرانیان به فکر آینده ی کشورمان و فرزندانمان نیستیم؟ چرا ما ایرانیان همه چیز را فقط برای خودمان و در زمان خودمان میخواهیم؟ چگونه می توانیم ادعای آزادیخواهی کنیم درصورتی که هنوز آزاده نیستیم؟! آزادیخواهی نخست نیاز به آزاده گی دارد. انسان باید خود را از زرق و برق و تجملات زندگی، از مقام و عنوان، وبطورکلی از مادیات زندگی رها کرده، تبدیل به آزاده شود، و آنگاه که آزاده شد و توانست جان برکف نهاده برعلیه ستمگران بجنگد، ادعای آزادیخواهی کند. اما درهمین چند سالی که مجبور به ترک سرزمینم شدم، درنهایت تأسف دریافتم همگی آنانی که ادعای آزادیخواهی و دموکراسی می کنند نه تنها آزاده نیستند، بلکه حتی نمی دانند دموکراسی چیست و چگونه نوشته میشود. نوشتن این سطور برای من بسیار دردآور است. اما می نویسم و می گویم تا شاید تنی چند در اندیشه های خود تجدید نظر کنند. درهمین چند سال زندگی سخت در خارج از کشورم دریافتم که آزادی برای سرزمینم ایران یک رویا بیش نیست. چون پیروان هرمکتب سیاسی دیواری بین خود و دیگران ساخته اند که این دیوارها به راحتی فروریزی نخواهند شد. فروریختن این دیوارها نیاز به دیدن افقهای دور، نیاز به دیدن آزادی واقعی ایران و ایرانی دارد که متأسفانه دربین اکثریت ما انسانهای ایرانیان به فراموشی سپرده شده. م

فردفرد ایرانیان خواستار ایرانی آزاد در پرتو فلسفه ی سیاسی خودشان هستند و بس. این، یعنی دموکراسی از نوع ایرانی. درواقع، این اندیشه، به معنی ادامه ی دیکتاتوری در ایران است. این نوع اندیشه، نشاندهنده ی دیکتاتور بودن ما ایرانیان است، به من بگویید دیکتاتورها چگونه می توانند با دیکتاتور بجنگند؟! ما همگی دیکتاتورهایی هستم که فقط ادای آزادیخواهان را درمی آوریم. مدرک من برای سخنانم سی سال گذشته است با بیش از هزار و هفتصد سازمان سیاسی و انواع و اقسام طرحها برای آزادی و اتحاد. م

بییشتر از سی سال است عده ای که خود را آزادیخواه و نخبگان فرهنگی و سیاسی ما می دانند، به مردم دربند ایران همان وعده هایی را می دهند که خمینی جنایتکار داده بود. یعنی وعده ی یک بهشتی از دموکراسی کامل و متعهد به حقوق بشر، نظامی آزاد و سکولار که حتی نظیرش را درهیچ کجای این دنیا نمی توان یافت. اما هرچه بیشتر به اوضاع درون و برون ایران می نگرم، به این اندیشه میرسم که با اینهمه نفاق، حسادت های کور، جنگ های زرگری، وجود بیش از هزار و هفتصد سازمان سیاسی، عدم هماهنگی حضرات مبارز!، نبود برنامه و تشکیلات منسجم کننده چه در داخل و چه در خارج، آخه چگونه می خواهند این وعده ها را عملی کنند؟ و هرچه بیشتر درباره سرزمینم و سرنوشت ایران عزیزم می اندیشم بیشتر از پیش غم سراسر وجودم را میگیرد. چون این هزارپارگی حضرات به اصطلاح آزادیخواه و دموکرات و دیکتاتورهای مطلق نشانه هایی ست بسیار واضح و روشن از فروپاشی و از دست رفتن تمامیت استقلال کشورم. امروزه آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، برابری، و... و... و... ورد زبان همه ی به اصطلاح مبارزین است. حتی اگر فرض کنیم که همه ی آنان در کار و حرف خود صداقت داشته باشند، باز هم معلوم نیست که اینان که هنوز در گروههای خود و حتی درمیان رفقا و هموندهای خود دچار چند دسته گی هستند چگونه میخواهند ایرانی یکپارچه را سر و سامان دهند و اداره کنند؟ سئوال اصلی من از کسانی که ادعای بیش از سی سال مبارزه دارند اینست: شما ها که به دلیل دیکتاتور بودن خود حتی پس از سی سال نتوانستید با همفکران خود در یک سنگر گردهم آیید، چگونه می توانید برای ملت ایران آزادی به ارمغان آورید؟ م

من در دو پست قبل فقط حرفهای موسوی را نوشتم اما گویا بسیاری از نسل حاضر همانند نسل پدرانشان بسیار مشتاق هستند که چشم بسته از چاله درآمده و بازهم در چاهی عمیق تر فروروند. ما برای رسیدن به آزادی و دموکراسی هیچ راهی بجز همبستگی کامل ملی و اتحادی ناگسستنی نداریم. چشم بستن به کسانی که خود رسما اعلام می کنند نوکران رژیم واپسگرای اسلامی هستند بجز نادانی و کوته فکری و ناآگاهی معنی دیگری ندارد. موسوی و کروبی و خاتمی هرگز خود را جزو اپوزیسیون بیرون از حاکمیت روضه خوانها معرفی نکرده و هرگز هم از دموکراسی سخنی برزبان نیاوردند. بویژه میرحسین موسوی که خود بارها و بارها به روشنی گفته و نوشته که هدف نهایی او بازگرداندن اوضاع ایران به «معنویت نورانی» زمان حیات امام راحلش هست، که نور جهنده از دهانه ی مسلسلها به هنگام شلیک به مغز و قلب جوانان ایرانی در دهسال حیات ننگین آن جنایتکار یک روز هم از درخشیدن بازنیایستاد. هرچقدر هم موسوی به پیر و پیغمبرش سوگند میخورد و میگوید و می نویسد که او جمهوری اسلامی را صد درصد قبول دار و اصلا در پی دموکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر و حتی حکومتی غیرمذهبی نیست، شبه ملایانی مثل نوری زاده، گنجی و سازگارا و مخملباف و عناصر خوش سابقه ای! مثل داریوش همایون و فرخ نگهدار و بقیه ی این قوم بسیار مبارز! سخنان روشن و صریح او را دگرگون تفسیر می کنند و به خورد مرم ناآگاه می دهند. درواقع هنوز هیچی نشده از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کنند تا برای آینده ی خود کرسی گرمی دست و پا کنند. م

وسایل ارتباط جمعی لس آنجلسی هم که انگار نه انگار در کشورشان اتفاقاتی افتاده و یا درحال وقوع است. همینطور مشغول پول جمع کردن از مردم بدبخت برای ادامه ی زندگی شاهانه شان و برنامه های مبتذلشان هستند و هرروز هم یا طرح نو درمی اندازند و یا شخصی را علم می کنند. آری هموطن، اینست سرنوشت من و تو.... چرا؟ چون حاضر نیستیم سرنوشت خودمان را خودمان قلم بزنیم و همیشه دست روی دست گذاشتیم تا دستی از آستینی دیگر برون آید و سرنوشت ما را قلم زند

9 نظرات:

ناشناس گفت...

merci az neveshtehaton.bazam hagh ba shomast mesle hamishe.tanha rahe, rahi iran rishekan kardane din hastesh v bas.
age bargardim v neghahi be tarikh konim mibinim ke hameye badbakhtihaye ma az din bode v hast.motasefane dar keshvaremon khaili na agah darim ke hanoz ham fekr mikonan ke dar donyeye dige dozakhi hasteo beheshti v ghafel az in ke haminja dar dozakhim v har roz bishtaro bishtar misozim:-(.

خیراندیش گفت...

آفرین دخترم. درود بر پدر و مادرت که دختری شجاع مثل تو پروراندند. واقعیت سرزمین تو همین است که می گویی. من به شجاعت و رک گویی پاک تو حسادت میکنم. لیدا خانم من از نوشته های شما با اجازه شما در جاهایی استفاده میکنم اما با ذکر منبع. موفق باشی دخترم و به کارت ادامه بده. سربلند باد ملت ایران، جاودان باد ایران

hamvatan گفت...

بسيار منطقي و به جا بود. مشگل ما خودمان هستيم كه اجازه ميدهيم اينها بر ما حاكم باشنبسيار منطقي و به جا بود. مشگل ما خودمان هستيم كه اجازه ميدهيم اينها بر ما حاكم باشند
بله!!! با اين ملت و اين مردم جدن كدام رئيس جمهوري بهتر از احمدي نژاد؟! افلاطون؟!! شعار بديد, اندكي صبر سحر نزديك است!!! اقا تا در خودت انقلاب نكني و متحول نشوي همين اش است و همين كاسه. شما يعني جامعه. انچه كه در جامعه ميگذرد بازتاب دروني انسانهاست. همه ميخواهند دنيا را عوض كنند, اما هيچكس به فكر عوض كردن خودش نيست!!! شما دنيا هستيد. با عوض شدن شما دنيا عوض ميشود. اين يك فكت زنده و مشخص است.
شادباشيد.

sahar گفت...

salam Lida khanoom
weblaget khily khoob shode ,barat arzoo moafaghyat mikonam .
faght joon har kasi ro dost dari axs in mamooti ro bardar ke dast to damaghesh karde ,choon man har rooz az weblag to radi gosh midam . halam bad mishe on mamtooni ro mibinam.

khosh va moafagh bashi khanoomi

ناشناس گفت...

لیداجان باید بگم مرسی دستت درد نکنه. وبلاگ تو یکی از نادرترین و قوی ترین وبلاگها در آگاه کردن ما هست. مخلص هرچی زن شجاعه. الهی که آخوندها دورسرت بگردن و با سر بخورن زمین

علي گفت...

بسيار خوب و پسنديده جواب انتقادات رو دادي اما زمان نياز دارد كه مردم به حقيقت پي ببردند البته بسياري از مردم خيلي زود فهميدند كه تنها قصد موسوي حفظ نظام است در حالبكه مردم باكل ماهيت نظام مخالفند واگر ميگويندكه اين رييس جمهور يهودي و رهبر دجال بايد بروند معني اش اين نيست كه سي سال هم رفسنجاني و دارودسته اش حكومت كنند همگي باهم امديد وبايد با هم برويد اصولگرا يا اصلاح طلب يا ملي مذهبي همه از يك اخورميخوريد.
مهمترين براي مردم ايران ازاد شدن از اين رژيم اخوندي و جنايتكار است.
سپاس

ناشناس گفت...

Merci Lida khanom. avalin bar hast ke be webloge shoma miam vali baad az in har ruz neveshtehato mikhunam. kheili khob minevisi, kheili agah-konande hast. linkle weblageto be dustam ham midam. Sepas az to khahar khobam. omidvaram ke betuni ba ghodrat va jorat be karet edame bedi

احمد ایلخانی گفت...

مرسی لیدا جان روز بروز نوشته هات داره بهتر میشه. بنویس بازهم بنویس بدون ترس از من و دیگران. بگذار بدشون بیاد. بگذار ناراحت بشن بعضی ها اما به نوشتن ادامه بده. وبلاگ تو یکی از کمیاب ترین وبلاگهایی هست که بی پرده می نویسد، به اینکار ادامه بده و از کامنت های مخالف هراسی به خودت راه نده. تعارف و ترس از مخالف و موافق را کنار بگذار. همین کاری که میکنی بهترین است برای همه ی هموطنانت. فقط میتونم بگم: درود به شرفت. درود بر تو دختر ایران که اینقدر برای خاکت دل می سوزونی. ای کاش اونهایی که ادعا می کنند سی ساله مبارزه می کنن وهیچ غلطی نکردن از تو و امثال تو درس بگیرند. یکبار دیگه میگم درود برتو. درود به شرفت. و درود به میهن پرستی تو

آشنا گفت...

ليداعزيز واقعا با خوندن اين مطلب دلم بيشتر گرفت بعد هم درست زدی به خال كاش مردم ايران همه با هم مي شدند تنها چيزي كه مي تونه ايران رو از دست اين رژيم خون اشام نجات بدهد يگانگي و اتحاد است . به خدا هيچ كجا وطن نميشه , اون بهایی که آدم میده تا به امنیت و آزادی برسه در عوض تما چیزای وطن رو که هرگز فکر نمیکرد روزی دلش براشون تنگ بشه رو از دست میده...من 25 ساله که دورم و این مدت هم ایران رو ندیدم اما خودم رو با هر چی بوی وطن بده و ذرهای مزه ایران رو سرگرم میکنم آدما رو هم که میشناسی با هر اوضاعی بالاخره خودشون رو تطبیق میدن ولی زندگی فقط در ایران جریان داره ما فقط عمرمون داره هدر میره
يك دنيا محبت و شاي رو براي تو عزيز ارزو ميكنم و به اميد انكه همه ما يك روز به كشورمان برگرديم.