احمدی نژاد، دشمن ایران و ایرانی


مدتی قبل سایت مهدی خزعلی پسر آخوند خزعلی با انتشار مقاله ای ثابت کرده بود که احمدی نژاد یهودی الاصل است و درخدمت اسرائیل. برای همین هم سایت او فیلتر شد. من به راست و دروغ بودن این مطلب کاری ندارم. اما با نگاهی حتی سطحی به عملکردهای احمدی نژاد و اطرافیان او براحتی می توان دریافت که رئیس جمهور منتخب خامنه ای عملا درخدمت دشمنان ایران است. احمدی نژاد دقیقا مانند رهبرش خمینی جلاد با دروغ آمد، با دروغ و نیرنگ و تفنگ ایران را غارت کرد و توسط عده ای از هموطنان ناآگاه دوباره به کار غارت انتخاب شد و به شغل شریف خود یعنی به باد دادن ایران و ثروت ملت ایران ادامه میدهد
اما دیگرانی نیز هستند که به یهودی بودن احمدی نژاد صحه گذاشته اند. ازجمله استاد عبدالله شهبازی تاریخ نویس و محقق معاصر در سایت اینترنتی خود می نویسد:«سبورجیان نه سبورچیان واقعا نام خانوادگی احمدی نژاد بوده و خانواده احمدی نژاد در زمانی که او کودک بود، پس از مهاجرت از آرادان به تهران نام فوق را تغییر داد. م
اولین بار مسئله تغییر نام احمدی نژاد را رابرت تیت خبرنگار گاردین در ایران مطرح کرد. رابرت تیت در گزارش دیدارش از آرادان محل تولد احمدی نژاد می نویسد : سبورجیان در اواخر دهه 1950 در زمانی که محمود کمی بیش از یکسال داشت به تهران نقل مکان کرد و مدتی بعد نام خانوادگی خود را تغییر داد. خویشاوندان او می گویند : “علت این اقدام آمیزه ای از دلایل دینی و اقتصادی بوده است.” م
دوّمين مأخذی که به تبار احمدی ‌نژاد پرداخت، و اين بار به صراحت او را «يهودی ‌تبار» ناميد، يادداشت کوتاهی است در وبگاه نشريه يهودی جئوئيش ژورنال. در 24 اکتبر 2008/ 3 آبان 1387 وبگاه جئوئيش ژورنال، در قسمت بلاگ‌ها، مطلبی به‌نقل از فردی با ‌نام مستعار The Web Guy منتشر کرد. اين بدان معنا نيست که سايت جئوئيش ژورنال مطلب فوق را تأييد مي‌کند؛ بلکه يادداشت فردی است ناشناس با ديدگاه ‌های خود که در سايت بازتاب يافته؛ فردی که می خواهد «مافيای يهودی» Jewish Mafia را، به تعبير خودش، افشا کند. م
نوشته ی این شخص درمورد احمدی نژاد به این شرح است: «همان ‌طور که بسياري از مسلمانان دريافته‌ اند، رئيس ‌جمهور احمدي ‌نژاد مسلمان نيست. او يک يهودي مخفی است. نام خانوادگی وی احمدی ‌نژاد نيست؛ سبورجيان است که نامی يهودی است. محمود سبورجيان در روستای آرادان در نزديکی گرمسار در 28 اکتبر 1956 به دنيا آمد. در دهه 1950 خانواده او به تهران نقل مکان کردند. در اين زمان بود که خانواده يهودی سبورجيان نام خود را [به احمدی‌نژاد] تغيير داد. محمود بعدها دين اسلام را به پوششی برای استتار خون يهودی خود بدل کرد. موفقيت خانواده او، خون يهودی و پيوندهای جامعه مخفی به او اجازه داد که قدرت فوق ‌العاده‌ای در ايران و بر مردم ايران به دست آورد.» م
و سرانجام در 6 بهمن 1387 مهدی خزعلی در وبگاه خود، در مطلبی با عنوان «قوم يهود در ايران»، تبار يهودی احمدی ‌نژاد را مطرح نمود و اين مسئله به ‌نام او شهرت يافت.”" م
ظاهرا اولین کسی که ادعای یهودی الاصل بودن احمدی نژاد را مطرح کرد و حتی احمدی نژاد را فراماسون نامید شخصی با نام مستعار “کاوه دانمارکی” در تاریخ August 2008 24 از کشور دانمارک و صاحب وبلاگ آنوسی ها بود. م
اما در آخرین سفر احمدی نژاد به نیویورک، او و همکارانش جلسه ای داشتند با جمعی از خاخام ها و یهودیان بانفوذ نیویورک. عکسهایی از این جلسه را یکی از دوستانم از کانادا برای من فرستاده و نوشته که نمی دانم چرا این عکسها هرگز در وسایل ارتباط جمعی آمریکا منعکس نشد. خوب معلومه چرا... چون سرنخ اکثر وسایل ارتباط جمعی آمریکا و اروپا در دست یهودیان است. آنان هرگز حاضر نیستند مردم عامی بفهمند که پشت پرده چه میگذرد. م
حالا دراین جلسه چه گذشت و این ملاقات به چه دلیل بود.... تاریخ بعدها روشن خواهد کرد. چون عکس العمل هیچکدام از اعضای دولت احمقی نژاد نمی تواند ملاک باشد. عکسها را در پایان همین بخش می توانید ببینید. م
با نیم نگاهی حتی سطحی به سالهای زمامداری احمدی نژاد به خوبی درمی یابیم که او و دولتش و تمامی رژیم جمهوری روضه خوانها هدفی بجز غارت ایران، و کوچک کردن ایرانی ندارند. من فقط به گونه ی فهرست وار بخشی از حاتم بخشی های دولت احمدی نژاد را اینجا می آورم. سعی می کنم برای جلوگیری از طولانی شدن این مطلب تفسیری ننویسم و یا مشکلات اجتماعی سرزمینمان ایران را یادآوری نکنم. خودتان این حاتم بخشی ها را با وضعیت هموطنانمان در داخل ایران مقایسه کنید. م
در فروردین ۱۳۸۸ منوچهر متکی، وزیر امور خارجه دولت محمود احمدی نژاد برای شرکت در کنفرانس بین المللی پاکستان، راهی ژاپن شد و در این نشست، جمهوری اسلامی متعهد شد مبلغ ۳۳۰ میلیون دلار به پاکستان کمک کند. م
کمک به سوریه :هانس روله روزنامه نگار و رئیس پیشین ستاد برنامه‌ریزی وزارت دفاع آلمان در مقاله‌ای که در آخرین روزهای سال ۱۳۸۷ در روزنامه سوئیسی نویه‌تسورشه تسایتونگ منتشر ساخت مدعی شد که اسرائیل با استفاده از اطلاعاتی که از یک ایرانی فراری (به گفته رسانه‌ها علی‌رضا عسگری)‏‏ بدست آورده بود تاسیسات هسته‌ای سوریه را که با سرمایه گذاری ایران و کمک فنی کره شمالی ساخته و در آستانه راه اندازی بود، بمباران و نابود کرده‌است. اسرائیل میزان سرمایه گذاری ایران در برنامه اتمی سوریه را بین ۱ تا ۲ میلیارد دلار تخمین زده‌است. روشن نیست که همه این سرمایه گذاری در زمان دولت احمدی نژاد بوده یا دولت‌های قبل هم در این سرمایه گذاری سهیم بوده‌اند.دولت ایران هیچ واکنشی پیرامون این مقاله نشان نداد
در جریان سفر محمود احمدی نژاد به عراق در اسفند ۱۳۸۶ وام یک میلیارد دلاری با بازپرداخت ۴۰ سال به این کشور برای خرید کالا و خدمات ایرانی ارائه گردید. هیچ مذاکره‌ای پیرامون غرامت جنگ هشت ساله عراق علیه ایران صورت نگرفت. م
در فروردین ۱۳۸۸، حسن کاظمی قمی سفیر دولت محمود احمدی نژاد در عراق اعلام کرد جمهوری اسلامی، یک بیمارستان ۲۲۰ تخت خوابی، ۱۷ مدرسه و یک نیروگاه ۲۵۰ مگاواتی برق در عراق احداث خواهد کرد. م
وام بدون بهره ۱ میلیارد و ۹۵۰ دلاری: در جریان سفر رییس جمهور این کشور به ایران در اردیبهشت ۱۳۸۷ این کشور کمک وامی به ارزش یک میلیارد و نهصد میلیون دلار برای توسعه صنعت نفت و پروژه‌های عمرانی دیگری از جمله ساخت نیروگاه برق-آبی یکصد مگاواتی "اوما اویاً، توسعه ظرفیت تنها پالایشگاه این کشور، توسعه بخش کشاورزی و آبیاری و برای برق‌رسانی به منازل دریافت داشت. م
شرایط قرارداد اعلام نشد تنها مدت زمان بازپرداخت آن ۱۰ سال اعلام شد. م
گفته می‌شود سریلانکا حاضر بود با پرداخت سود ۱۰٪ این وام را دریافت کند، اما در نهایت پس از سفر رئیس جمهور سریلانکا به ایران و با دخالت یکی از سیاست‌مداران ایرانی این وام بدون بهره پرداخت شد و بلافاصله باعث افزایش ارزش پول این کشور شد. گفتنی است ۷۰ درصد نفت این کشور از سوی ایران تأمین می‌شود

فروش نسیه نفت و واردات چای: بر اساس توافق طرفین، ایران مبلغ حاصل از فروش نفت به سریلانکا را با تاخیر دریافت خواهد کرد. همچنین در مورد افزایش صادرات چای سریلانکا به ایران توافق شده، به‌طوری‌که از این پس سریلانکا سالیانه  سی هزار تن چای به ایران صادر می‌کند. این میزان برابر ده درصد کل صادرات این کشور به ایران است م
وام ۶۵ میلیون دلاری برای برق رسانی به مناطق روستایی آن کشور.م
کمک صد میلیون دلاری برای تکمیل جاده‌ای درجنوب لبنان
کمک ۲۵ میلیون دلاری برای بازسازی جاده در لبنان
راه اندازی ستاد کمک به بازسازی پس از جنگ در لبنان
سرمایه گذاری یک میلیارد دلاری: در جریان سفر احمدی نژاد به بولیوی توافقنامه‌هایی به ارزش یک میلیارد دلار برای سرمایه گذاری ایران در آن کشور امضا شد.خبرگزاری آسوشیتدپرس امضای این توافقنامه‌ها را «گشودن کیف پول ملت ایران برای شهروندان بولیوی» توصیف کرد. م
وام ۲۲۵ میلیون دلاری:این وام برای ساخت کارخانه سیمان مشترکا با ونزوئلا پرداخت شد. خبرگزاریها این وام را از آنجهت دارای انگیزه‌های سیاسی دانستند که کارخانجات سیمان در بولیوی تحت گنترل مخالفان دولت است. م
مراکز درمانی:ساخت دو درمانگاه در بولیوی توسط هلال احمر ایران.کاردار ایران دربولیوی :«درمانگاه‌های دیگری نیز در سایر مناطق بولیوی برای ارائه خدمات پزشکی به شهروندان کم درآمد ساخته خواهد شد.» وزیر بهداشت بولیوی نیز گفت: «بدین شکل می‌توان خدمات درمانی رایگان در تمام کشور و همچنین به ساکنان مناطق مرزی پرو، برزیل و آرژانتین ارائه داد.» م
شبکه تلوزیونی:رییس جمهور بولیوی گفت که ایران شبکه‌ای تلوزیونی برای سراسر آمریکای لاتین راه اندازی خواهد کرد. م
کمک به گروه تروریستی حماس: م
 کمک پنجاه میلیون دلاری: در تاریخ ۱۵ آوریل ۲۰۰۶ میلادی، منوچهر متکی وزیر خارجه دولت محمود احمدی‌نژاد در «سومین کنفرانس بین‌المللی قدس و حمایت از حقوق مردم فلسطین»، گفت: «نظام جمهوری اسلامی با الهام از خط و سیره بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و رهنمودهای رهبر انقلاب، حمایت از آرمان فلسطین را در سر لوحه سیاست‌های خارجی خود قرار داده‌است». وی در این کنفرانس، خبر از بخشش پنجاه میلیون دلار به شبه‌نظامیان حرکت مقاومت اسلامی کرد که هم‌اینک کنترل نوار غزه را در اختیار دارند. م
کمک هفتاد میلیون دلاری: در تاریخ ۶ مارس ۲۰۰۶ میلادی، خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران اعلام کرد که «نظام جمهوری اسلامی متعهد شده‌است که به حماس کمک‌های مالی بیشتری بکند تا دولت تشکیلات خودگردان فلسطینی بتواند در مقابل تحریم‌های اقتصادی غرب، مقاومت کند». م
کمک دویست و پنجاه میلیون دلاری: اسماعیل هنیه پس از بازگشت از تهران به غزه، سفر خود به ایران را «تاریخی و بسیار موفقیت‌آمیز» توصیف کرد. منابع خبری وابسته به حماس، جزئیات کمک دویست و پنجاه میلیون دلاری نظام جمهوری اسلامی ایران را برای هزینه‌کردن در این راه‌ها اعلام کردند: م
یکصد میلیون دلار برای خرید انواع مایحتاج اساسی برای فلسطینی‌ها، م
شصت میلیون دلار برای پرداخت مستمری به یک صد هزار کارگر بیکار فلسطینی، .... کارگران کشورمان از فشار بیکاری، ماهها بدون حقوق کار کردن... از شرمندگی درمقابل زن و فرزندان خود دست به خود کشی می زنند و رژیم کثیف آخوندها به فکر مردم کشورهای دیگر هستند. با ۶۰ میلیون دلار در ایران می توانستند هزاران کارگر و خانواده ی آنان را از فقر و بدبختی نجات دهند. م
چهل و پنج میلیون دلار برای پرداخت حقوق کارمندان دولت فلسطینی و تعیین مستمری ماهیانه برای خانواده‌های چند هزار زندانی امنیتی فلسطینی، م
بیست میلیون دلار برای احداث خانه هائی برای آن شمار از فلسطینی هائی که خانه‌هایشان به دلیل شرکت یکی از اعضای خانواده در عملیات مسلحانه علیه اسرائیل ویران شده، م
 پانزده میلیون دلار برای تاسیس خانه‌های فرهنگی و احداث اداراتی که به امور ملی فلسطینی‌ها رسیدگی کند م
یک میلیون و هشتصد هزار دلار برای تعیین مستمری برای شماری از ماهی گیران فلسطینی در غزه. م
اینها همه فقط بخشی از حاتم بخشی های رژیم است از جیب ملت ایران. دزدیها و رشوه های میلیون دلاری که به سیاستمداران اروپایی پرداخت شده و و همینطور
تمامی این بذل و بخششها فقط بخش کوچکی از حاتم بخشی رژیم جمهوری ولایی هست که از جیب ملت درمانده ی ایران انجام شده. غارت وچپاولهای دیگری نیز هست که بصورت محرمانه انجام میشود. مانند خارج کردن آن ٩۰۰ میلیون تومان پول نقد در چمدان به مقصد اروپا که معلوم نیست این پولها بین چه کسانی به عنوان رشوه پخش شد. اما تاکنون سردمداران این رژیم، یا این باند مافیایی، هرگز به این سئوال پاسخ نداده اند که: چرا فرزندان ایران باید در مدارسی تحصیل کنند که بصورت آلونک و با هزینه ی مردم ساخته شده؟، اما دولت احمدی نژاد در کشورهای دیگر مدارس مدرن بسازد آنهم با پول ملت ایران. چرا اکثریت روستاهای ما فاقد حتی درمانگاه هستند؟، ولی دولت احمدی نژاد در کشورهای دیگر بیمارستان و درمانگاههایی می سازد به ارزش میلیاردها دلار از پول ملت ایران. و هزاران چراهای دیگر. م
آیا به نظر شما عملکرد دولت احمدی نژاد، با پشتیبانی علی خامنه ای، به نفع اسرائیل و دشمنان ایران نیست؟ یعنی خامنه ای و یا اعضای دولت احمدی نژاد این خیانت را درک نمی کنند؟ آیا آنان کودکان کار، کارتون خوابان، بیکاری، فحشا، اعتیاد، ورشکستگی شرکتها و کارخانه ها و بیکاری صدها هزار کارگر را نمی بینند؟ .... پاسخ اینست که می بینند و خیلی هم خوب می دانند و به واقعیت ها آگاهند... اما چون کمر به نابودی ایران و ایرانی بسته اند، با وقاحت تمامی این فاجعه را انکار کرده و تمامی اعمال خود را به نفع اسلام! و مسلمانان! توجیه می کنند. م
ما ملت ایران تا کی باید از اسلام ساخته و پرداخته آخوندهای کثیف ایران ضربه بخوریم؟ تا کدامین روز باید اکثریت ملت ما به دنبال جادو و جنبل و دعا و اینجور مزخرفات باشند تا زندگی خوب و آرامی نصیبشان شود؟؟؟؟؟!!!!! م
اینهم عکس ملاقات احمدی نژاد با جمعی از یهودیان در آخرین سفرش به نیویورک. توضیح را شما هموطنانم بهتر از من می دانید. نیازی به توضیح و تفسیر نیست. م




اینهم عکسی از آخوند جنتی، امام جمعه موقت تهران درسالهای پیش از فتنه ی خمینی و درحالیکه دست فرح پهلوی را می بوسد




جان مجید توکلی درخطر است


براساس گزارشهای رسیده از ایران، وضعیت جسمی مجید توکلی پس از چندین روز اعتصاب غذای خشک به شدت وخیم شده. علی توکلی برادر مجید گفته است: چند تن از زندانیان به ما اطلاع دادند که وضعیت مجید به شدت وخیم شده و از صبح امروز (پنجشنبه) دچار خونریزی معده شده است. مجید تقریبا قدرت تکلم خود را از دست داده. مادر مجید هم که وضعش دیگه معلومه. از اولین باری که خبر دستگیری مجید را شنید، شوک سنگینی به او وارد شد که هنوز حالش خوب نشده. حالا هم که به عنوان همبستگی با پسرش دست به اعتصاب غذا زده، وضعیت سلامتی او هم نگران کننده اعلام شده. م
دانشجویان دلیر دانشگاه آزاد و همکلاسی های مجید بیانیه ای صادر کردند که اینجا می آورم. درود برشما دانشجویان مبارز، نترس، و آزادیخواه. فقط میتونم بگم: دمتان گرم م

بيانيه دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران
و من زمزمه می کنم، گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه تبرهایتان زخم دار است، با ریشه چه می کنید؟ گیرم که بر سر این باغ، نشسته در کمین پرنده‌اید، پرواز را علامت ممنوع می‌زنید، با جوجه های نشسته در آشیان چه می‌کنید؟ گیرم که می‌کشید، گیرم که می بُرید، گیرم که می زنید، با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟ م
ابتدا به خانواده‌های داغدار فرزاد كمانگر، علي حيدريان، شيرين علم هولي، فرهاد وكيلی و مهدی اسلاميان تسليت عرض مي‌نماييم و از علي خامنه‌ای مي‌پرسيم كه به كدامين گناه هورام و هوراز وكيلی را از نعمت داشتن پدر، نوجوانان كامياران را از داشتن معلمی چون فرزاد كمانگر محروم كردی ؟ م
آيت‌الله خامنه‌ای شما مدتي را در زندانهای طاغوت بسر برده‌ايد حال جا دارد بپرسيم كه در زندان‌های طاغوت به شما تجاوز شد ؟!! مسئوليت مستقيم دين گريزی جوانان و نوجوانان ايرانی برعهده رژيم جمهوری اسلامی و در راس آن علی خامنه‌ای است . م
آقای خامنه‌ای ! به راستی از خداوند شرم نمي‌كنيد ؟!! آيا يزيد با حضرت زينب و امام سجاد چنين كرد كه شما در مملكت امام زمان(!!) با زهرا بني‌يعقوب ، ندا آقاسلطان ، سهراب اعرابی ، كيانوش آسا ، محسن روح‌الامينی و ... چنين كرديد؟ م
اين قدرت چه ارزشی دارد كه شما با جوانان و نوجوانان و زنان و مردان ايرانی چنين مي‌كنيد ؟!! ننگ بر شما
باد. م
شما با عدم كفايت و لياقت خود در اداره كشور هم بر منابع ملی ايران و هم بر جان و مال و ناموس مردم ايران چوب حراج زديد. م
به راستی يزيد ، شمر ، چنگيز و هيتلر در مقايسه با شما در محضر خداوند رو سفيد و سربلندند. ما دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران ضمن محكوم نمودن اعمال ننگين شما، اعلام می‌داريم كه نه رژيم فاشيستی جمهوری اسلامی را به رسميت مي‌شناسيم و نه علی خامنه‌ای را لايق مقام رهبری ايران مي‌دانيم و به اميد روزی هستيم كه علی خامنه‌ای نيز همانند صدام مجازات شود. م
ما دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران به علی خامنه‌ای مي‌گوييم كه وای به حالت اگر برای مجيد توكلی، شرف جنبش دانشجويی و نماد ايستادگی اتفاقی بيفتد. وای به حالت اگر برای دانشجوی مبارز، علی مليحی اتفاقی بيفتد. م
در پايان از كليه دانشجويان دانشگاه‌های آزاد و ملی در تهران و ساير شهرستانها دعوت می‌كنيم برای نشان دادن قدرت و عظمت جنبش دانشجويی و جنبش سبز ايران با حضور پرشكوه خود در راهپيمايی روز 22 خرداد مشت محكمی بر دهان علی خامنه‌ای رهبر نامشروع جمهوری فاشيستی اسلامی زنند و بار ديگر بر پيكر نحيف و در حال احتضار جمهوری اسلامی ضربه‌ای سخت وارد كنند. م

اندکی صبر سحر نزدیک است
دانشجويان دانشگاه آزاد واحد علوم وتحقيقات تهران

نیازی به مقدمه چینی نمی بینم. اما دانم و دانید که رژیم کثیف و جنایتکار روضه خوانها کشتار تازه ای را آغاز کرده و بزودی عده ی دیگری از هموطنان عزیز ما را به قتل خواهد رساند، آنهم به جرم محاربه یعنی جنگ با خدا. معلوم نیست این بی شرمان، این جنایتکاران چگونه و با استناد به کدام قانون خود ساخته آزادیخواهان ما را محارب می نامند. اما آنچه که واقعیت است اینست که اینان می کشند، بهردلیلی که باشد می کشند. به نام اقدام علیه امنیت ملی، به نام جنگ با خدا (خامنه ای)، به نام تروریست، به نام منتقد... به هردلیلی که بتوانند فرزندان ایران را می کشند. اما ما چه می کنیم؟ واکنش ما چیست؟ آیا فقط تظاهرات درمقابل سفارتخانه های ملایان کافی ست؟ آیا صادر کردن اطلاعیه و محکوم کردن به روال دولتها غرب کافی ست؟ آیا حمله به لانه های جاسوسی رژیم کافی و منتطقی ست؟ مگر یادمان رفته که در سال 67 خورشیدی به فرمان خمینی جنایتکار فقط در مدت دو هفته بیش از هیجده هزار نفر از جوانان ما را به خاک و خون کشاندند؟ ما ملت ایران درمقابل این جنایت چه کردیم؟ به من نگویید که چه می توانستیم بکنیم.... اما پاسخ دهید که آیا فقط شیون و توسر زدن مثل سینه زنی و قمه زنی عاشورای دروغ، پاسخ ما ملت ایران بود به فجیع ترین جنایت قرن؟ مگر پس از اعدامهای سال گذشته و امسال چه کردیم که اکنون پس از کشتن این پنج عزیزترین خواهیم کرد؟ دو روز اعتصاب، تظاهرات در خارج از کشور و سپس نوشتن مقالاتی ازنوع مقالات کیهان خامنه ای... که: به به... ببینید چه کردیم... پوزه رژیم را به خاک مالیدیم. رژیم را شکاندیم. رژیم منزوی شد. ولی کــــــو نتیجــــــــــــــــه؟ رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی هنوز پابرجاست و هنوز هم هروقت اراده کند بازهم کشتار خواهد کرد. مشکل جای دیگریست. مشکل من و تو به عنوان ایرانی اینست که نمی خواهیم یکی باشیم. نمی خواهیم یک اتحاد و همبستگی تاریخی و ناگسستنی داشته باشیم درمقابل جنایتکارانی که فرزندان ما را یکی پس از دیگری به عناوین مختلف به قتل می رسانند
خانمها و آقایان، حضرات مبارز، ای وطنپرستان، ای ایران پرستان، با آه و ناله و شیون نمی توان به جنگ رژیمی رفت که با اهدای ثروت ملت ایران به عنوان رشوه به سیاستمداران غرب قدرت گرفته. دولتهای غربی پس از هرکشتاری فقط اطلاعیه صادر کرده و محکوم می کنند. من و تو هم می توانیم این کار را بکنیم. مگر این کار را انجام نمی دهیم؟ ولی نتیجه چه حاصل؟ من شگفت زده هستم که ما ایرانیان چه زمانی می خواهیم بیدار شویم؟ با ادعای آگاه بودن که نمی توان آگاه بود. خیلی از هموطنان من اخبار جنایات و دزدیها و غارت ایران و ایرانی را می خوانند، یا می شنوند، و فقط یک «ای وای» میگویند و سپس.... فراموش می کنند..... چرا؟ چون ما ملت ایران حافظه تاریخی نداریم. ما هرگز از تاریخ کشورمان درسی نیآموخته ایم. برای همین هم هست که هر سی چهل سال یکبار از این بلاها برسرمان نازل میکنیم... نمی گویم نازل می شود... چون مقصر خودمان هستیم و بس. فراموش نکنیم که این رژیم ددمنش، این رژیم ضد ایرانی را خودمان برخودمان حاکم کردیم. اندکی واقع بین باشیم و گناه را گردن دیگران نیاندازیم
بهرروی، بیماری را قبل از ابتلا باید شناخت. باید قبل از شیوع بیماری آنتی ویروس آن را تهیه کرد. آنتی ویروس این بلایی که برسر سرزمین ماست، اتحاد و یگانگی ست. رژیم ایران ویرانساز با پرداخت میلیاردها دلار از جیب ملت درمانده ی ایران به سیاستمداران غرب به عنوان رشوه، نه تنها دهان آنان را بسته بلکه پشتیبانی آنان را در جاهایی بدست آورده که برای مردم دنیا بسیار تعجب برانگیز است. مثل پذیرفتن نظام کثیف و زن ستیز جمهوری اسلامی به عنوان یکی از اعضای کمیته زنان سازمان ملل متحد. پول ملت ایران و عملکرد همه ی آن حضراتی که خود را روشنفکر و مبارز می دانند عواقبی این چنین نیز باید داشته باشد
بازهم تکرار میکنم: با محکوم کردن و شیون و زاری کردن کاری ازپیش نرفته و نخواهد رفت. رژیم جنایتکار کمر به قتل جوانان ما بسته و این محکوم کردنها هرگز از کشتار آنان جلوگیری نخواهد کرد. باید با اصل اعدام افراد بخاطر اندیشه ی آنها جنگید. می دانیم که با اعدام به این سادگیها نمی توان مبارزه کرد. اما با اعدام زندانیان سیاسی ازطریق سازمان ملل می توان اقداماتی را آغاز کرد. من امیدوار بودم که بتوانم دراین نوشته لینک یکی از سایت های کمیته بین المللی علیه اعدام را بنویسم که بتوانیم با پشتیبانی هرچه بیشتر این سازمان کاری انجام دهیم. اما متاسفانه به هرکدام از سایتهای یافت شده در گوگل رفتم یا اصلا کار نمیکرد و یا اینکه مطالب بسیار قدیمی بود. نمی دانم دراین مورد چگونه باید عمل کرد ولی این را می دانم که همه ی ما می توانیم بدون اتکا به سازمانهای بین المللی که بعضا معاملاتی هم در پشت پرده با رژیم حاکم بر کشورمان دارند خودمان با اتحاد و همبستگی کاری انجام دهیم. درمورد اعدام زندانیان سیاسی من و تو می توانیم گرد هم آمده و با همدیگر این موضوع را به نحوی در سازمان ملل مطرح کنیم تا بلکه بتوانیم از اعدام زندانیان سیاسی جلوگیری کنیم. پیشنهاد من اینست: از همه شما بازدیدکنندگان و هموطنان عزیزم خواهش میکنم که یک کمیته درهمین وبلاگ تشکیل دهیم. خود من به اینکه چگونه باید عمل کنیم هیچگونه آشنایی ندارم. اما میدانم که هموطنانی هستند که بدون وابستگی های سیاسی و بدون اینکه به فلسفه ی سیاسی خود اندیشه کنند مایلند که با اعدام زندانیان سیاسی مبارزه کنند. به همین جهت از همه ی شما هموطنانم تقاضا دارم علاوه براینکه می توانید در کامنت نظرات خودتان را بنویسید می توانید با آدرس ایمیل که در پایان همین نوشته می آید با من تماس بگیرید تا شاید بتوانیم با کمک یکدیگر درد کوچکی از دردهای بزرگ سرزمینمان را مداوا کنیم. فراموش نکنیم که هم اکنون علاوه بر شش زندانی سیاسی، هیجده نفر دیگر از هموطنان کردمان درانتظار اعدام بسر میبرند و با نزدیک شدن به 22 خرداد احتمال اعدام مخفیانه ی این افراد نیز بسیار فراوان است. منتظر نظرات و پیشنهادات شما هموطنان خوبم برای مبارزه با اعدام زندانیان سیاسی هستم.



جمهوری ایران ویرانساز روضه خوانان روز یکشنبه پنج تن دیگر از بهترین فرزندان ایران را شتابزده به دار آویخت. من هنوز شوکه هستم و به درستی نمی دانم که چه باید بنویسم....اما می نویسم.. دوشنبه و سه شنبه را صبر کردم تا حالم بهتر شود. ولی فایده ای ندارد. سعی می کنم بنویسم... هرآنچه به ذهنم میرسد مینویسم.... این بی شرمان که خود را نماینده ی خدا می دانند تبهکارانه و همانند جنایتکاران حتی از جسد فرزندان ایران نیز وحشت دارند. هنوز اجساد این عزیزان را گروگان نگهداشته و به خانواده شان تحویل نداده اند. مادر و خواهر شیرین علم هولی را دستگیر کرده و سپس با قرار وثیقه آزاد کردند. برای برادر، همسر و خواهر فرزاد کمانگر، معلم بی گناه و ازجان گذشته قرار بازداشت صادر کردند و آنان هنوز تحت تعقیب دژخیمان هستند. تقریبا در تمامی کردستان حکومت نظامی است و سرکوبگران خودفروخته ی رژیم تمامی نقاط را زیرنظر دارند. نماینده ی خداوند فرمان مرگ بندگان خداوند را صادر کرده
دراین میان حضرت آقای موسوی بیانیه ی شدید الحنی!! را منتشر کرده و فرمودند: «آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟»!!... آخوند کروبی هم در یک سخنرانی بسیار شدیدالحن!! افاضات فرمودند که: «طبیعی است که ما از مرگ افراد و اعدام آنها متاثر می شویم و اصولا مخالف رواج یافتن چنین برخوردهایی هستیم. اعدام این افراد در شرایطی صورت گرفته است که هیچکس از چندوچون پرونده آنها باخبر نیست و جرم آنها به دلیل علنی نبودن دادگاه و عدم رعایت آیین دادرسی و قانون، برای هیچکس محرز نشده است»!!.... برطبق اخبار رسیده رژیم از این بیانیه های شدیدالحن آقایان به هراس افتاده و گویا این اطلاعیه ها لرزه به همه جاشان انداخته
مستولین هتل اوین تحویل اجساد پاک کشتگان خود را بستگی کامل به آرامش و امنیت در مناطق کردستان دانسته و خانواده های مقتولین را تهدید کرده که حق ندارند به هیچ تلفنی پاسخ دهند. حق ندارند با رسانه ای مصاحبه کنند. حق ندارند که... حق ندارند که..... و بازهم حق ندارند که در سوگ عزیز از دست داده شان حتی اشک بریزند!! اینها همه شرایط نمایندگان خدا هست بر روی زمین. اگر خدا اینست... من با تمام وجودم فریاد میزنم: مرگ برخدا...آیا حقش را دارم؟ .... مگر این فرزندان پاک ایران چه گناهی کرده بودند که باید کشته می شدند؟ مگر گناهی غیر از عدالت و حق طلبی داشتند؟ مگر چیزی بجز آزادی می خواستند که خمینی دجال جنایتکار وعده اش را داده بود؟ م
اما ازهمه ی اتفاقات اخیر آنچه که معلوم است اینست که رژیم در وحشت و اضطراب بسرمیبرد، رژیم در سراشیبی سقوط قرار دارد. و دقیقا به همین دلیل از جیب ایرانیان به سیاستمداران خودفروخته ی غرب رشوه میدهد تا درمقابل جنایاتش سکوت کنند. یکی از پی آمدهای این حاتم بخشی ها از پول ملت ایران، پذیرش رژیم زن ستیز جمهوری کثیف روضه خوانها در کمیسیون مقام زن در سازمان ملل است. نشریه ی فرانسوی «ماریان» درآخرین شماره خود دراین باره نوشت: «سازمان ملل با حجاب میشود». م
چندی پیش رسانه های رژیم نوشتند که نامگذاری سال از جانب رهبر است و اجباریست. اما رهبر کثیف و جنایتکار جمهوری ملایان امسال را سال کارمضاعف و همت مضاعف نام نهاده. هنوز دو ماه از سال جدید نمی گذرد و برکات کار و همت مضاعف یکی پس از دیگری خود را نشان میدهند! آنچه از مضاعف دیده میشود چیزی نیست بجز مفاسد اقتصادی مضاعف، فضای امنیتی مضاعف، سرکوبهای مضاعف، اعدامهای مضاعف، دروغهای مضاعف، تهدیدهای مضاعف، و... و... سالی که نکوست از بهارش پیداست.... و امسال گویی قرار است هرآنچه تاکنون برسرملت ایران و سرزمین ایران آمده مضاعف گردد. م

آری هموطن... اینست سرنوشت من و تو


با سپاس از همه ی شما که به بازدید وبلاگ خودتان می آیید، میخواستم پاسخی بدم به دوستانی که لطف کردند و درمورد آخرین پستها برایم کامنت گذاشتند. همانطورکه قبلا هم گفته ام منهم مثل همه ی انسانهای دیگر پیرو فلسفه ای هستم، اما شاید ندانم واقعا به کدام فلسفه ی سیاسی تعلق دارم. و واقعیت اینست که درموقعیت فعلی کشورم، حاضر نیستم پیرو فلسفه ی خاص سیاسی باشم. سرزمین ما، ایران ما، هموطنان ما، و همه ی ما انسانهای ایرانی در موقعیتی هستیم که اجازه نداریم بدلیل گرایش به فلسفه ای، یکدیگر را متهم به داشتن فلسفه ای کنیم که ما با آن مخالفیم. حرف من اینه که درموقعیت کنونی همه ی ما که ادعای وطنپرستی داریم و به دنبال آزادی برای ایران و ایرانی هستیم باید فلسفه ی سیاسی خود را بطور موقت کنار بگذاریم و مانند سربازان یک کشور دوش بدوش یکدیگر با دشمن خانگی بجنگیم. باید این شعار را سرلوحه همه ی فعالیت های خود قرار دهیم که میگوید: من از عقیده ی تو متنفرم، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا تو بتوانی حرفت را بزنی. م

اما بسیار دلگیرکننده است که هنوز عده ای از انسانهای ایرانی موقعیت کشور و هموطنانشان را بدرستی درک نکرده و هنوز مشغول انگ زدن به یکدیگر هستند. من نمی دانم چرا ما انسانهای ایرانی قادر به دیدن افقهای دور نیستیم؟ چرا ما ایرانیان به فکر آینده ی کشورمان و فرزندانمان نیستیم؟ چرا ما ایرانیان همه چیز را فقط برای خودمان و در زمان خودمان میخواهیم؟ چگونه می توانیم ادعای آزادیخواهی کنیم درصورتی که هنوز آزاده نیستیم؟! آزادیخواهی نخست نیاز به آزاده گی دارد. انسان باید خود را از زرق و برق و تجملات زندگی، از مقام و عنوان، وبطورکلی از مادیات زندگی رها کرده، تبدیل به آزاده شود، و آنگاه که آزاده شد و توانست جان برکف نهاده برعلیه ستمگران بجنگد، ادعای آزادیخواهی کند. اما درهمین چند سالی که مجبور به ترک سرزمینم شدم، درنهایت تأسف دریافتم همگی آنانی که ادعای آزادیخواهی و دموکراسی می کنند نه تنها آزاده نیستند، بلکه حتی نمی دانند دموکراسی چیست و چگونه نوشته میشود. نوشتن این سطور برای من بسیار دردآور است. اما می نویسم و می گویم تا شاید تنی چند در اندیشه های خود تجدید نظر کنند. درهمین چند سال زندگی سخت در خارج از کشورم دریافتم که آزادی برای سرزمینم ایران یک رویا بیش نیست. چون پیروان هرمکتب سیاسی دیواری بین خود و دیگران ساخته اند که این دیوارها به راحتی فروریزی نخواهند شد. فروریختن این دیوارها نیاز به دیدن افقهای دور، نیاز به دیدن آزادی واقعی ایران و ایرانی دارد که متأسفانه دربین اکثریت ما انسانهای ایرانیان به فراموشی سپرده شده. م

فردفرد ایرانیان خواستار ایرانی آزاد در پرتو فلسفه ی سیاسی خودشان هستند و بس. این، یعنی دموکراسی از نوع ایرانی. درواقع، این اندیشه، به معنی ادامه ی دیکتاتوری در ایران است. این نوع اندیشه، نشاندهنده ی دیکتاتور بودن ما ایرانیان است، به من بگویید دیکتاتورها چگونه می توانند با دیکتاتور بجنگند؟! ما همگی دیکتاتورهایی هستم که فقط ادای آزادیخواهان را درمی آوریم. مدرک من برای سخنانم سی سال گذشته است با بیش از هزار و هفتصد سازمان سیاسی و انواع و اقسام طرحها برای آزادی و اتحاد. م

بییشتر از سی سال است عده ای که خود را آزادیخواه و نخبگان فرهنگی و سیاسی ما می دانند، به مردم دربند ایران همان وعده هایی را می دهند که خمینی جنایتکار داده بود. یعنی وعده ی یک بهشتی از دموکراسی کامل و متعهد به حقوق بشر، نظامی آزاد و سکولار که حتی نظیرش را درهیچ کجای این دنیا نمی توان یافت. اما هرچه بیشتر به اوضاع درون و برون ایران می نگرم، به این اندیشه میرسم که با اینهمه نفاق، حسادت های کور، جنگ های زرگری، وجود بیش از هزار و هفتصد سازمان سیاسی، عدم هماهنگی حضرات مبارز!، نبود برنامه و تشکیلات منسجم کننده چه در داخل و چه در خارج، آخه چگونه می خواهند این وعده ها را عملی کنند؟ و هرچه بیشتر درباره سرزمینم و سرنوشت ایران عزیزم می اندیشم بیشتر از پیش غم سراسر وجودم را میگیرد. چون این هزارپارگی حضرات به اصطلاح آزادیخواه و دموکرات و دیکتاتورهای مطلق نشانه هایی ست بسیار واضح و روشن از فروپاشی و از دست رفتن تمامیت استقلال کشورم. امروزه آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر، برابری، و... و... و... ورد زبان همه ی به اصطلاح مبارزین است. حتی اگر فرض کنیم که همه ی آنان در کار و حرف خود صداقت داشته باشند، باز هم معلوم نیست که اینان که هنوز در گروههای خود و حتی درمیان رفقا و هموندهای خود دچار چند دسته گی هستند چگونه میخواهند ایرانی یکپارچه را سر و سامان دهند و اداره کنند؟ سئوال اصلی من از کسانی که ادعای بیش از سی سال مبارزه دارند اینست: شما ها که به دلیل دیکتاتور بودن خود حتی پس از سی سال نتوانستید با همفکران خود در یک سنگر گردهم آیید، چگونه می توانید برای ملت ایران آزادی به ارمغان آورید؟ م

من در دو پست قبل فقط حرفهای موسوی را نوشتم اما گویا بسیاری از نسل حاضر همانند نسل پدرانشان بسیار مشتاق هستند که چشم بسته از چاله درآمده و بازهم در چاهی عمیق تر فروروند. ما برای رسیدن به آزادی و دموکراسی هیچ راهی بجز همبستگی کامل ملی و اتحادی ناگسستنی نداریم. چشم بستن به کسانی که خود رسما اعلام می کنند نوکران رژیم واپسگرای اسلامی هستند بجز نادانی و کوته فکری و ناآگاهی معنی دیگری ندارد. موسوی و کروبی و خاتمی هرگز خود را جزو اپوزیسیون بیرون از حاکمیت روضه خوانها معرفی نکرده و هرگز هم از دموکراسی سخنی برزبان نیاوردند. بویژه میرحسین موسوی که خود بارها و بارها به روشنی گفته و نوشته که هدف نهایی او بازگرداندن اوضاع ایران به «معنویت نورانی» زمان حیات امام راحلش هست، که نور جهنده از دهانه ی مسلسلها به هنگام شلیک به مغز و قلب جوانان ایرانی در دهسال حیات ننگین آن جنایتکار یک روز هم از درخشیدن بازنیایستاد. هرچقدر هم موسوی به پیر و پیغمبرش سوگند میخورد و میگوید و می نویسد که او جمهوری اسلامی را صد درصد قبول دار و اصلا در پی دموکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر و حتی حکومتی غیرمذهبی نیست، شبه ملایانی مثل نوری زاده، گنجی و سازگارا و مخملباف و عناصر خوش سابقه ای! مثل داریوش همایون و فرخ نگهدار و بقیه ی این قوم بسیار مبارز! سخنان روشن و صریح او را دگرگون تفسیر می کنند و به خورد مرم ناآگاه می دهند. درواقع هنوز هیچی نشده از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کنند تا برای آینده ی خود کرسی گرمی دست و پا کنند. م

وسایل ارتباط جمعی لس آنجلسی هم که انگار نه انگار در کشورشان اتفاقاتی افتاده و یا درحال وقوع است. همینطور مشغول پول جمع کردن از مردم بدبخت برای ادامه ی زندگی شاهانه شان و برنامه های مبتذلشان هستند و هرروز هم یا طرح نو درمی اندازند و یا شخصی را علم می کنند. آری هموطن، اینست سرنوشت من و تو.... چرا؟ چون حاضر نیستیم سرنوشت خودمان را خودمان قلم بزنیم و همیشه دست روی دست گذاشتیم تا دستی از آستینی دیگر برون آید و سرنوشت ما را قلم زند

در آخرین لحظاتی که این پست را می نوشتم خبر رسید سرویس «بلاگر» که وبلاگ من هم در این سرویس قرار دارد در ایران فیلتر شد. «بلاگر» به عنوان یکی از پرمخاطب ترین سرویس های وبلاگ نویسی دنیا معروف است. رژیم دستاربسران، رژیم ایران ویرانساز، برای جلوگیری از پخش اطلاعات و آگاهی بجای اینکه وبلاگهای مخالف را فیلتر کند اینبار بر کل سرویس دهنده قفلی زد تا به خیال خود از ناآگاهی مردم بیشتر بتواند سوء استفاده کند. اما این نیز خیالی خام بیش نیست. ما بی شماریم و به هرصورتی که شده اطلاعات و آگاهی ها را به هموطنان داخل ایران منتقل خواهیم کرد. یادمان نرود که: ما پیروزیم... چون حق با ماست. م
پس از ماهها اعتراضات مردمی در ایران، که به چون و چرای آن در این مقال کاری نداریم، رژیم درمانده و رو به انقراض ولایت وقیح، به روال همیشگی، اینبار نیز تدبیری احمقانه اندیشیده، رژیم جمهوری اسلامی در این اندیشه است که اگر جمعیت تهران را اندکی کاهش دهد، میتواند از اعتراضات کاسته و به حکومت ننگین خود ادامه دهد. واقعا که... یا اینها خیلی احمق و نادان هستند.. و یا اینکه ما ملت را احمق و نادان می پندارند. رژیم برای اینکه به خیال خود ملت گوسفندصفت را از پایتخت به دیگر شهرها کوچ دهد، خبر از زلزله قریب الوقوع در تهران داد. رهبر خامنه ای نیز رسما در یک سخنرانی به قطعی بودن زلزله در تهران صحه گذاشت و راه جلوگیری از کشته شدن همان مردمی که به دستور او به گلوله بسته شدند... در کهریزک زندانی و شکنجه شدند..... با دلسوزی تمام فرار از تهران اعلام کرد و گفت که باید حداقل پنج میلیون از تهران دور شوند.... حالا این رقم را از کجا آورده... و بقیه ی مردم چرا باید در این زلزله ی خیالی ایشان نابود شوند.... یزدان داند و باند مافیایی حکومت اسلامی. م
اما کار زلزله به اینجا ختم نشد. آخوند خوشوقت بازیگر تازه ی نمایش نماز جمعه ی تهران و از خویشاوندان خامنه ای، رسما اعلام کرد که زلزله دلایلی دارد که او و دیگر آخوندها کشف کرده اند: حجاب خانمها.... سخنان این آخوند کثیف نه تنها در ایران، بلکه دراکثر کشورهای غربی بازتاب عجیبی یافت و همگان را درشگفتی فروبرد. دانشمندان زلزله شناس ضمن ابراز شگفتی از اینکه تا به حال به این واقعیت علم پی نبرده بودند گفتند:« ما این همه دردانشگاه‌ها و آزمایشگاه‌ها در باره زلزله تحقیق کردیم نفهمیدیم بدحجابی باعث بروز زلزله می شود! این امام جمعه تهران واقعا نابغه علم زلزله شناسی است.» م
با هماهنگی بین کشورهای زلزله خیز کلیه زنان و دختران ساکن این مناطق از امروز موظف به حفظ حجاب اسلامی و رعایت سر و وضع خود شدند تا از بروز زلزله و تلفات احتمالی آن جلوگیری شود. احتمالا بروز آتشفشان در ایسلند نیز با بدحجابی در ارتباط است که انشاالله در خطبه‌های نماز جمعه هفته آینده تهران به آن اشاره خواهد شد. م
مهمترین و بهترین واکنش به افاضات این روضه خوان در تهران، در انگلیس روی داد. روزنامه مترو لندن نوشت: یک آخوند در ایران گفته است زنان با پوشیدن لباس های سکسی، باعث وقوع زلزله می شوند، برای همین یک کمپین براه افتاده است تا نشان دهد که او اشتباه می کند. هزاران زن به یک کمپین پیوسته اند که توسط جنیفر مک کریت بنا شده است. اعضای این کمپین می خواهند با نشان دادن برجستگی سینه خود، امتحان کنند ببیند که آیا جابجایی در صفحات زمین پدیدار می شود یا نه؟! این طرح تا کنون موفق بوده است چون هزاران نفر از زنان انگلیس به این کمپین پیوسته اند. م
اعضای این گروه اعلام کرده اند که در روز دوشنبه 26 آوریل لختی ترین لباس خود را خواهند پوشید و زنان دیگر را نیز به این کار تشویق خواهند کرد. خانم جنیفر مک کریت اعلام کرده که ما زنها با قدرت بدنهایمان (سینه ها) باید یک زلزله درست کنیم! اگر زلزله نشد، این آخوند ایرانی باید یک توضیح منطقی دیگر بیابد. م
درپست قبلی نوشتم که حکومت هرکشوری همیشه منعکس کننده ی باورهای مردم کشورشان هستند. و با این اراجیفی که دولتمردان رژیم حاکم بر سرزمین ما می بافند حدس بزنید که چه جایگاهی دربین ملتهای دیگر یافته ایم. م
اینهم آخرین سخنان ملاحسنی امام جمعه ارومیه درباره ی احمدی نژاد. ملاحسنی درسفر اخیر احمدی نژاد به ارومیه، ضمن تقدیر از او گفته است: « اگر باری که بر دوش احمدی نژاد است بر دوش خر می گذاشتند تا حالا مرده بود!!» م



الوین تافلر نویسنده و فیلسوف مشهور آمریکایی میگوید: بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند
ملتی که از تاریخ کشور خود درس و عبرت نگرفته باشد همانا که زیر سلطه ی استبداد و دیکتاتوری زندگی خواهد کرد. درسال 57 وقتی شاه مجبور شد که تند تند نخست وزیر عوض کند مردم این شعار را سر دادند: ما میگیم خر نمی خوایم.... تند تند پالان عوض میشه.... اما پس از سی سال اینک گویا این مردم هستند که فقط مایل به عوض کردن پالان هستند و کاری به خربزرگ ندارند
بینش و نوع دید ما به تمامی مردم و جهان، اندیشه ی ما را می سازد و گفتار و کردار ما نیز از اندیشه هایمان سرچشمه میگیرد. یادمان نرود که همه چیز از خانواده بلند میشود، و این اندیشه و باورهای ماست که دولتمردان ما را پرورش میدهد و دولتمردان نیز به پشتوانه ی باورهای مردم، جایگاه خود را در جهان تعیین می کنند. به سخنی دیگر دولتها همیشه منعکس کننده ی باورهای مردم کشورشان هستند. این باورهای ماست که جایگاه ما را در صحنه ی جهانی روشن می سازد. برهمین اساس جمهوری اسلامی نشاندهنده ی باورها، اندیشه و لیاقت ماست. و ما باید بپذیریم که اگر حکومت را درحد شعور خود نمی دانیم باید آن را به زیر بکشیم، ولی اگر این کار را نمی کنیم مطمئن باشیم که حکومت ما را به حد خود پائین کشیده است
مثلا در افغانستان درست است که طالبان خفقان و دخالت در زندگی خصوصی مردم را به حد اعلا رسانده بود، اما باورهای مذهبی مردم بود که زمینه ساز به قدرت رسیدن طالبان شد و متاسفانه امروز نیز از این باورهای غلط چیزی کاسته نشده است
بارها نوشته ام که ما ملت ایران باید بخصوص از تاریخ یکصد و پنجاه سال اخیر کشورمان درس میگرفتیم که نگرفتیم. نگاه عمیق و درس گرفتن از تاریخ، ما را از تصمیم گیریهای احساسی دور میکند. اگر از تاریخ یکصد و پنجاه سال اخیر و بخصوص انقلاب 57 درس میگرفتیم، باید می پذیرفتیم که هنوز پس از یکصد و پنجاه سال با وازه ی سکولاریسم و مردم سالاری بیگانه ایم. چگونه می خواهیم دموکراسی کامل در ایران حاکم شود درحالیکه بیش از نیمی از مردم ما هنوز نه تنها به دموکراسی اعتقاد ندارند بلکه معنی دموکراسی را نیز نمی دانند؟ چرا باید از دولت جمهوری اسلامی بخواهیم که حقوق زنان را نادیده نگیرد درحالیکه خود ما به برابری زن با مرد اعتقادی نداریم و اگر هم ادعای این اعتقاد را داریم در چهاردیواری خانه مان آن را اجرا نمی کنیم؟ م
چرا ما ایرانیان همیشه باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم؟ آیا هنوز زمان آن نرسیده که به فکر آینده ی کشورمان و فرزندانمان باشیم؟ م
گویا در عصر حاضر برخی از هموطنان من که حاضر نیستند از تاریخ درس بگیرند، بازهم مایلند که فقط پالان عوض شود. به نظر من کسانی که واقعیت ها را نمی بینند و نمی خواهند نگرشی برتاریخ کشورشان داشته باشند، فرزندان همان کسانی هستند که عکس امامشان را در ماه دیده بودند. باید منتظر شویم که فرزندان آنان اینبار عکس موسوی و یا کروبی را در خورشید ببینند. م
ما ایرانیان تا وقتی به آگاهی واقعی دست نیابیم و تا زمانی که به همبستگی ریشه ای نرسیم هرازچندگاه از این بلاها خودمان برسرمان نازل خواهیم کرد. فراموش نکنیم که استعمار نو، استعمار فریب است. تقریبا اکثر کشورهای موسوم به جهان سوم مستعمره هستند بدون اینکه خود متوجه باشند. و معروف است که میگویند: برای اینکه مردم مستعمره ای ساکت باشند، باید هرچند وقت یکبار افراد شلوغ آنها را قتل عام نمود. در سی سال گذشته در ایران هفت بار اتفاق افتاده است. از شما هموطنانم تقاضا میکنم به مطالبی که درپی می آید با دقت توجه کنید
مردم ایران قبل از صفویان شبعه نبودند، بلکه اکثرا سنی بودند، اما منافع استعمار اینگونه ایجاب میکرد که درمقابل کشورهای مسلمان سنی یک کشور شیعه ی قوی نیز باید باشد تا آنان حساب کار دستشان بیاید. چون اتحاد کشورهای عربی و سنی برای غرب خطرناک است. به همین دلیل حکومت ایران، مذهبی و شیعه انتخاب شد تا از اتحاد بین کشورهای اسلامی (سنی) جلوگیری کرده و بین آنان اختلاف بیاندازند. (ما ایرانیان هرچه می کشیم از اسلام است، اسلامی که قلبا نیز بدان ایمان نداریم و فقط ادای مسلمانان بودن را درمی آوریم. چون اینگونه آموخته ایم). استعمار قدیم میخواست که بوسیله ملامحمدباقر مجلسی ایران را به قرون وسطی برگرداند، اما مردم آنزمان تازه شیعه شده و آمادگی نداشتند. استعمار نو این کار را با خمینی شروع کرد و ما و کشورمان را به قرون وسطی برگرداند، اما فقط بدست خود ما. م
استعمار نو سیاست جهانی را طوری طراحی میکند که اقوام متنوع موجود در داخل یک مرز نتوانند با هم متحد شوند. چون این اتحاد باعث ایجاد حکومتی مردمی خواهد بود. در یکصد سال گذشته ایران هرگز حکومتی مردمی نداشت. استعمار نو از اتحاد و همبستگی اقوام یک کشور وحشت دارد و بهرصورت ممکن از آن جلوگیری میکند. یکی از وسایل جلوگیری از اتحاد و همبستگی مردم این کشورها، غلو و باشکوه جلوه دادن گذشته ی این کشورهاست. یکی از دلایلی که ما ایرانیان در زمان کنونی فقط به گذشته های بسیار دور کشورمان افتخار میکنیم همین است. درصورتی که سئوال اینست: گیرم که پدرت بود فاضل... از فضل پدر تو را چه حاصل؟ مم
با استناد به هزاران وب سایت پیروان فلسفه های سیاسی مختلف باید بگویم که ما ایرانیان با همه ی ادعاهایی که داریم هرگز قادر به انجام کار گروهی نیستیم. این کاریست که استعمارنوین درطول چند نسل به ما آموخته برای اینکه کار مردمی صورت نگیرد. خیلی از هموطنان من ادعای آزادیخواهی می کنند درحالیکه خود آزاده نیستند. انسان باید اول خود را از ظواهر زندگی، از ماشین و میز و مبل و پول و نام و...و... آزاد کند تا بتواند ادعای آزادگی کند. مگر گاندی در اندیشه ی نام و پول و مقام و خانه و ماشین واینجور چیزها بود؟ مگر چه گوارا در آمریکای لاتین به فکر مال و منال و ظواهر زندگی بود؟ مگر نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی سالهای سال در زندان به فکر خانه و نام و عنوان و مقام بود؟ یا به فکر آینده ی فرزندان کشور و کشورش؟ م 
پایان سخن اینکه در همین هفته های گذشته دیدیم که قرقیزها که ما درگفتگوهای خصوصی ارزشی برایشان قایل نیستیم چگونه با یک خیزش سریع کار حکومت را یکسره کردند. پس باید بگوییم و اطمینان داشته باشیم که ما از مردم قرقیزستان هم کمتریم. اینرا باید با افتخار بگوییم نه با خجالت. جوان هموطنی از ایران برای من پیغام داده بود که: ما رنگ داریم اما همبستگی نداریم... قرقیزها رنگ ندارند، اما همبستگی عمیق دارند



مهندس میرحسین موسوی یکبار دیگر ثابت کرد که نه درپی آزادی ایران و ایرانی بلکه درپی به قدرت رسیدن در نظام کثیف جمهوری روضه خوانهای جنایتکار است. میرحسین موسوی بار دیگر ثابت کرد که از ناآگاهی و آزادیخواهی ملت ایران وبخصوص جوانان ما سوء استفاده کرده تا به مقام ریاست جمهوری خامنه ای نایل آید و هنگام دریافت توشیح ملوکانه ی ریاست جمهوری دست او را ببوسد. ننگ بر تو آقای میرحسین موسوی. یعنی تا اینجا تجاوز و سوزاندن جسد ترانه ، کشتن ندا، کشتن سهراب ها، قتل عام جوانان، کشته شدن صدها جوان و شکنجه هزاران هزار از هموطنان ما فقط بخاطر این بوده که آقای میرحسین موسوی به مقام والای ریاست جمهوری آخوندها نایل نشده؟ بازهم ننگ بر تو. ای بی وطن... ای خائن تو و آن شیخ اصلاحات کذائی مهدی کروبی هردو دستتان به خون جوانان ما آغشته است. هردوی شما مسئول تمامی شکنجه ها، زندانی شدنها و اعدامهایی هستید که در ماههای گذشته به دست جیره خواران روضه خوانها انجام شد
موسوی درنقش خمینی جنایتکار و در سخنرانی برای اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اشک تمساح می ریزد که: وا اسلاما، پایه های نظام مقدس اسلامی درحال سقوط است. و چه دلسوزانه میگوید که: تمام مسائل و مقوله هایی که پایه های اعتبار و مشروعیت یک نظام را تشکیل میدهد درحال ازبین رفتن است. (گریه ی حضار و به سختی برپیشانی کوبیدن و زار زدن)... و ادامه میدهد: اصلی ترین عامل که باعث تثبیت و حفظ نظام بوده و آن اعتماد مردم به حاکمیت بوده است ازبین رفته است (گریه ی حضار شدت میگیرد.. اینبار علاوه بر پیشانی با دست دیگر بر روی رانها نیز میکوبند.... و وای وای و های های می کنند)... نخست وزیر دوران دفاع مقدس (که گویا فراموش کرده درست در همانزمانی که او نخست وزیری کشور را برعهده داشت، در کمتر از دوهفته بیش از 18 هزار تن از بهترین جوانان کشورمان به فرمان خمینی دجال و جنایتکار قتل عام شدند. البته ادعا می کند که اعدام جوانان به من ربطی نداشته و اجازه دخالت نداشتم) ...در ادامه ی سخنان گه هربارشان (این اشتباه چاپی ست و به من ربطی نداره) به ناگهان از پایه های لرزان نظام مقدسشان به یاد سرمایه گذاری می افتد... چون خودش هم یکی از سرمایه داران ام القراء اسلامی ست... و اشکریزان اعلام می کند که جریان سرمایه گذاری درکشور کاملا مختل شده، چرا که آینده غیرقابل پیش بینی شده است و سپس متوسل به ارقام و آمار رکود اقتصادی شده و میگوید: آیا این رخداد یک فاجعه نیست؟ .... نه خیر آقای میرحسین موسوی... فاجعه آنجاست که در 9 ماه گذشته به صدها تن از بهترین جوانان ما تجاوز کردند، هزاران ایرانی را شکنجه کردند، صدها هزار نفر در زندانهای علنی و مخفی تحت شکنجه قرار دارند چون شما به ریاست جمهوری روضه خوانها منصوب نشدید. ننگ بر تو که هیجیک از شما آخوندکهای آخوندپرست بویی از انسانیت و آزادی و آزاده گی نبردید. تو و کروبی از آزادیخواهی ملت ایران سوء استفاده کردید و برای به قدرت رسیدن آنان را به کشتن دادید... ننگ بر شما
میرحسین موسوی و مهدی کروبی که چندی پیش درپی پاره کردن و سوزاندن عکس خمینی ضد ایران و ایرانی، جوانان ما و بخصوص دانشجویان را مجبور کردند تا عکس خمینی را در تظاهراتی همراه داشته و برخلاف میلشان از خمینی جنایتکار اعلام حمایت کنند. میرحسین موسوی در ادامه ی سخنرانی به ناگهان از سرمایه گذاری درکشور، به صحرای کربلا زده و یاد امامش می افتد و میگوید: نوع معرفی امام خمینی از صدا و سیمای غیرملی و رسانه های خارجی چهره مغشوشی از امام به نسل جوان ارائه می دهد و دراین آشفته بازار افراد چه برداشتی می توانند از امام داشته باشند؟.... آقای میرحسین موسوی برداشت ما جوانان، و همه ی ما ایرانیان فقط از واقعیت هاست... آیا فراموش کردی که خمینی جنایتکار در روز اول ورودش به کشور ما وعده آب و برق مجانی به ملت داد تا بتواند رأی آنان را برای جمهوری اسلامی بخرد؟ اما همین چند روز پیش خدایگان خامنه ای فتوا دادند که: "امنتاع از پرداخت قبوض آب بهاء جایز نیست و وضو و غسل با آن آب باطل است و مشترک بدهکار و ضامن آن مبلغ است".... آیا فراموش کردی که امام و رهبرت وعده های آزادی به ملت ایران داد؟ آیا فراموش کردی که امام خمینی جلاد و ضد ایران و ایرانی میخواست ملت ایران را به انسانیت برساند؟ اینها واقعیت هایی ست که ملت براساس آنها قضاوت میکند، قضاوت ملت ایران براساس تبلیغات رسانه های آخوندها نیست. بیدارشو...واقعیت ها را که خود بهتر از همه میدانی لمس کن و بازگو
میرحسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر گماشتگان نظام کثیف جمهوری روضه خوانها هنوز فکر می کنند که ملت ایران، همان ملت سی یا پنجاه سال پیش است. این حضرات گویا هنوز درزمان قاجار زندگی می کنند، مغزشان در هشتاد سال پیش منجمد شده. از رشد و آگاهی جوانانمان بی خبرند. اینان هنوز فکر می کنند چون توانسته اند چندهزار جوان ناآگاه و نادان را با وعده های آزادی خریداری کنند، پس می توانند با میلیونها ایرانی دیگر نیز همین معامله را انجام دهند. همان وعده هایی که رهبرشان خمینی جلاد در آغاز جمهوری اسلامی به ملت میداد.... زهی خیالات خام.... زهی خجالت... زهی بی شرمی... شتر درخواب بیند پنبه دانه...گهی لف لف خورد، گه دانه دانه
وقتی این مقاله را می نوشتم خبر دیگری نیز از راه رسید. شاهد از غیب رسید. آخوند مهدی کروبی در دیدار با نمایندگان اصلاح طلب مجلس هشتم (که معلوم نیست چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند) فرموده است: « من امروز علاوه بر آنکه عزای امام راحل و انقلاب را گرفته‌ام بیش از همه عزای اسلام و امیرالمومنین را با این رفتارها گرفته‌ام.». آقای کروبی تو و همپالکی هایت تا دنیا دنیاست در این عزا خواهید بود و با این عزا خواهید مرد. امام گوربگور شده ی شما که عزایش را گرفتی همان کسی که با وعده هایش ملت آزادیخواه ایران را فریفت و سپس چوبه های دار را در سرزمین من ایران علم کرد و بهترین جوانان ما را از ما گرفت. امام تو بجز یک خونخوار و ضد ایرانی نبود
همین آقای کروبی و یا شیخ اصلاحات در ایام نوروز به منزل جدیدشان که در شمال تهران از یکسال پیش مشغول ساختن بودند و تمام شده بود اسباب کشی کرد. مهدی کروبیدر ساختمان مذکور که متراژ زیربنایی هرواحد از آپارتمانهای آن حدود 500 متر میباشد، کلیه امکانات یک زندگی محقرانه نظیر استخر سرپوشیده، سونا و.... در ساختمان را تعبیه نموده تا ساده زیستی، مردمی بودن و دلسوزی و تبعیت عملی خود از مرا و مسلک امامش را ثابت کند. در این لینک کامل بخوانید
برای من جای شگفتی ست که چگونه هزاران هزار جوان ایرانی، دانشجوی ایرانی و صدها هزار ایرانی برای رسیدن به آزادی از این دو گماشته ی نظام ایران ویرانساز جمهوری اسلامی حمایت می کنند؟؟!!.... آیا هنوز به آن درجه از آگاهی نرسیده ام که بدانیم برای رسیدن به آزادی نیازی به این قدرت طلبان شرور و از خدا بی خبر نداریم؟ ... اما من به این اعتقاد کامل دارم: ملتی که برای رسیدن به آزادی به دنبال رهبر می گردد لیاقت همان حکومتی را دارد که بر او حاکم است

عنصر عجیب وغریبی بنام ایرانی


ایرانی همیشه زندانی اندیشه های واهی خود هست. «مناجاتی» م

با سپاس از همه ی شما هموطنانم که گاهی به وبلاگ خودتان سر می زنید و برای منهم پیغام می گذارید،  امیدوارم که بتوانم در سال نو نیز وظیفه ی خودم را در قبال سرزمینم ایران و هموطنانم ادا کنم. پیش از آغاز باید نکته ای را یادآوری کنیم: همانگونه که پیشتر نیز اشاره کرده ام، جامعه ی ما ایرانیان چه در داخل و چه در خارج دچار مشکلاتی ست عمیق و دقیقا همین مشکلات و عدم حل آنها باعث شده که بیش از سی سال همه ی ما ایرانیان تحت ظلم و ستم باشیم. شکافتن و پرداختن به این مشکلات، و گفتگو درباره ی مشکلات اجتماعی شاید یکی از بهترین راهها برای رهایی از بیماریی باشد که جامعه ما به آن دچار است. ازسوی دیگر، فراموش نکنیم کسانی که از جامعه ی خود انتقاد می کنند، نخستین مخاطب آنان خودشان هستند، منهم تافته ی جدا بافته ای از جامعه ی ایرانیان نیستم. منی که از جامعه انتقاد میکنم خود نیز دچار همین مشکلات هستم و دقیقا به همین دلیل است که همیشه از همه ی شما هموطنانم خواسته ام که به هر شکلی که می توانید در بحث شرکت کنید تا بتوانیم از همدیگر و با همدیگر یاد بگیریم. من همیشه در پایان هرنوشته ای آدرس ایمیل خودم را هم می نویسم تا اگر مایل بودید نظرات خودتان را برای من بفرستید تا عینا در وبلاگ منتشر شده و دیگران نیز آگاهی پیدا کنند. بازهم سپاسگزار همه ی شما هستم
بدون پرده پوشی باید بگویم جامعه ما جامعه ایست بیمار که به پزشک بسیار باهوش و باسابقه ای نیاز دارد تا بتواند آن را معاینه و معالجه کند. این پزشک کسی نمی تواند باشد غیر از خود ما ایرانیان. ما ایرانیان باید نظرات و پیشنهادهای خود را کنارهم گذاشته، از آن یک نتیجه گیری کامل انجام داده و همان نتیجه نسخه ی پزشکی ست که جامعه ی ما را معالجه خواهد کرد
اگر به تاریخ جهان نگاهی افکنیم کمتر کشوری را خواهیم یافت که همچون ایران دستخوش حملات و دست اندازی از خارج قرار گرفته باشد. از حمله اسکندر تا تاراج مغولان، از فتح اعراب تا یورش ترکان. هریک از این دست اندازیها که هرکدام هم سالها به درازا کشیده، تاثیر و نقش انکارناپذیر خود را بر روح و روان ایرانی بجای گذاشته. تلفیق و درآمیختن یونانیان، عربها، مغولها، و دیگر دست اندازان ریز و درشت با این عنصر ایرانی و آنچه در گذرگاه تاریخ این سرزمین بر ما رفته است، پدیده ای را خلق کرده که ازنظر خصوصیات ملی، نه ایرانی هستیم نه عرب، نه ترک. و درست به همین دلیل دچار خودفراموشی شده و غیر از منم منم چیزی برای عرضه نداریم. تکیه بر تاریخ سه هزارساله هیچ مشکلی از ما در زمان کنونی را حل نخواهد کرد. به باور من مشکل اساسی ما در شرایط حساس و تاریخی کنونی، و رکود و سکوت به اصطلاح اپوزیسیون، نه مشکل ایدئولوزیکی و سیاسی ست و نه شرایط و اوضاع جهانی، بلکه عامل اصلی این گرفتاری و بدبختی، مشکلات فردی، اخلاقی و خصوصیات پیچیده ی پدیده ایست بنام ایرانی
از ایـران و از تـرک و از تازیـان        نــژادی پدید آیـد اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود       سخن ها به کردار بازی بود
قوانین ینته یا ده اصل ینته که نخستین بار درسال 1930، یعنی فقط هشتاد سال پیش توسط یک نویسنده ی مشهور دانمارکی – نروژی منتشر شد، درچند دهه ی گذشته پایه ی معادلات اجتماعی و فرهنگی اسکاندیناویها قرار گرفت. این ده اصل که براساس ده فرمان موسی نوشته شده میگوید: فکر نکن شخص مهمی هستی. تصور نکن از دیگران داناتری. به خود القا نکن که میتوانی چیزی به دیگران بیاموزی. فکر نکن از دیگران برتر و بالاتری. تصور نکن از دیگران بیشتر میدانی. خیال نکن کسی از تو خوشش می آید. و... این ده اصل اکنون پایه ی رفتار و اخلاق اجتماعی اسکاندیناویها را تشکیل میدهد
اما ما ایرانیان که سه شعار کلی : پندار نیک، کردار نیک، و گفتار نیک را قرنهاست از آن خود می دانیم هرگز به آن عمل نکرده و از آن فقط به عنوان شعار استفاده می کنیم. در کشورهای اسکاندیناوی و اکثر کشورهای اروپایی همانند دستور زبان فارسی، ضمایر شخصی بدین شرح است: من، تو، او، ما، شما، ایشان. مردم این کشورها به دلیل احترام به زبان ملی خود، هرگز کسی را جمع نمی بندند. و هرگز به کسی عنوانهایی بی معنی ازقبیل: جناب، آقا، خانم، حضرت، قربان و.... نمی دهند و خود نیز عنوان و لقبی از کسی قبول نمی کنند و اگر کسی به آنان لقب و عنوانی دهد بسیار ناراحت خواهند شد. چرا؟ چون معتقدند با عنوان و لقب مصنوعی شخصیت پیدا نخواهند کرد و شخصیتشان فقط با نام خودشان است و بس. برای من بسیار عجیب است که اکثریت ما ایرانیان نمی توانیم اسم هموطنانمان را بدون عنوان و لقب مصنوعی بکار بریم. هرگز نمی توانیم قبول کنیم که یک هموطن ما را فقط به اسم خودمان صدا کند. اما در این کشورهای اسکاندیناوی و اروپایی این نوع برخورد را از ملت میزبان براحتی و با کمال میل قبول میکنیم و اگر اعتراضی بشنویم خواهیم گفت که: فرهنگ و زبانشان اینست. اینان چاپلوسی و تملق ندارند..... عجیب است که این هموطنان دقیقا خود همان چاپلوسان و متملقانی هستند که همیشه باید نامشان را با عنوان و لقبی بکار برد. اگر یک ایرانی آنان را فقط به نام صدا کند، اگر اعتراضی هم نکنند صورتشان را خون عصبانیت سرخ خواهد کرد
چند سال پیش مشاور امنیتی کاخ سفید در مصاحبه ای با یک رسانه ی ایرانی گفت: شما ایرانی ها مرده های متحرکی هستید که گاهی فقط یک فریاد کوچک میزنید تا نشان دهید زنده هستید. ما دست روی هرکسی میگذاریم شما میگویید او روشنفکر ماست.... او مبارز ماست.... هیچ ملیتی به اندازه ی شما ایرانیان روشنفکر و مبارز نداشته و ندارد....... چرا؟ چون فقط به فکر مطرح شدن هستیم
علاقه شدید ما ایرانیان به اظهار فضل و ابراز نظر درهر موردی بسیار شگفت برانگیز است. حالا اگه درموردی که اظهار فضل میکنیم اطلاعات ومعلومات کافی داشته باشیم می توانست کمی قابل قبول باشد. ولی دربسیاری از موارد فقط بخاطر مطرح شدن، دهان به سخن پراکنی می گشاییم بدون اینکه در آن مورد آگاهی های لازم را دارا باشیم
هیچکدام از ملیت های در تبعید و یا مهاجرت همانند ایرانیان علاقه ی شدید به راه اندازی کانالهای تلویزیونی و رادیویی از خود نشان نداده اند. تازه این بخاطر هزینه های سنگین است. اگر ارزانتر بود، من به شما قول میدهم که به تعداد همه ی ایرانیان خارج از وطن یک کانال تلویزیونی و رادیویی داشتیم. اگر به اینترنت مراجعه کنید خواهید دید که ملتهایی ازقبیل ژاپنی ها، افعان، عرب، بالکانی ها، و... و... هرکدام فقط یک یا دو کانال تلویزیونی و رادیویی دارند، چرا؟ چون همین یکی دو کانال کافی ست. نیازی به مطرح شدن ندارند و از طریق همین یکی دو کانال تلویزیونی و یا رادیویی حرفشان را به گوش ملتشان می رسانند. حالا پیرو هرعقیده ی سیاسی که باشند
دروغگویی یکی دیگر از خصلتهای بارز ما ایرانیان است. چنان دروغ می گوییم که خودمان هم بعدا فکر می کنیم که حقیقت است. چنان درمورد اشخاص داد سخن سر میدهیم که گویی سالهای سال با او زندگی کرده ایم و او را تمام و کمال می شناسیم... درصورتیکه قادر نیستیم خودمان را آنچه که هستیم معرفی کنیم. یعنی خودمان را نمی شناسیم اما براحتی و با جسارت اعلام می کنیم که آن دیگری را می شناسیم
در جوامع پیشرفته، انتقاد از خود و اعتراف به اشتباه، نشانه شهامت و صداقت فرد و به نیّت اصلاح  آن اشتباه تلقی میشود. در نزد ما امّا، نشانه ی کنف شدن و اعتراف به ضعف و ناتوانی فرد برداشت میشود. بهمین سبب ما بندرت شاهد اعتراف به اشتباه و انتقاد از خود هستیم. و به دلیل وجود همین خصلت است که به اصطلاح روشنفکران تاریک اندیش ما هنوز حاضر نیستند اعتراف کنند که در سال پنجاه و هفت اشتباه کردند. اما با پررویی می گویند که انقلاب را دزدیدند. این بحث را ادامه خواهم داد
خواهش من اینست که شما هموطنانم برایم پیام بگذارید و یا اگر نظری دارید به آدرس ایمیل من بفرستید تا بنام خودتان منتشر شود. همانطور که قبلا هم گفتم این تنها راهیست که میتوانیم آگاهیهای بیشتری را کسب کرده و باعث شویم که جامعه مان شاید اندکی ترقی کند. سپاسگزار همگی هستم


بعد از آخرین پست، دوستان و هموطنانم چه در تماسها و چه در کامنت ها به من گفتند که وبلاگ کمی بیش از حد جدی شده و گاهی ناراحت کننده... به همین دلیل تصمیم گرفتم که این بار اگر بتوانم و خط فکریم بجای دیگری نرود کمی هم طنز بنویسم.. کمی هم بخندیم و شادی داشته باشیم چون گاه نوروز است. چند عکس براتون منتشر میکنم با یک شرح و سعی میکنم که بتونم خودمو کنترل کنم و بقول معروف نزنم به صحرای کربلا.... بهرحال امیدوارم از این پست خوشتان بیاد. تو کامنت ها برام بنویسین... مرسی از همگی شما دوستان و هموطنان خوبم که گاهی به وبلاگ خودتون سر میزنید و پیام میگذارید ... این پیامها مرا در نوشتن و گفتن بی پروا و به دور از تعارف و ظاهرسازی تشویق میکنه... بازهم سپاس از همه ی شما
یکبار دیگر نوروز و سیزده نوروز را به همه ی شما هموطنانم تبریک میگم و امیدوارم که به کوری چشم آخوندها امسال سیزده بدر سراسر شادی داشته باشین

---------------------------------------
این عکس را با دقت نگاه کنید... شرحش را زیر آن می نویسم

این عکس ظاهرا نشان میدهد که خمینی جنایتکار درحال پیاده شدن است... نــــه... غلطه... خمینی درحال سوار شدن است. اگه کمی بیشتر فکر کنید متوجه خواهید شد که درست میگویم
-------------------------------------------------
به عکس زیر با دقت نگاه کنید... بویژه کسی که صورتش را در دایره قرار دادم.... فکر می کنید که اینان دوستداران خمینی هستند؟ .... نـــــه... اینان از سر خشم و نفرت است که حتی جسد خمینی را نیز می خواهند تکه تکه کنند... آن شخصی که صورتش در دایره قرار دارد، درحال خنده و خوشحالی ست. انسانها هروقت عزیزی را از دست بدهند سعی می کنند او را با احترام دفن کنند، نه اینکه کفن او را تکه تکه کنند و .... البته می توانیم بگوییم که بعضی ایرانیها اینگونه ابراز علاقه می کنند
اینهم یک کار بسیار هنرمندانه با پروگرام ایللوستراتور



در عکس زیر شما تصویر یک خانم «آرام» و سمت چپ تصویر یک مرد «عصبانی» را می بینید. حالا از روی صندلی بلند شوید و هشت قدم به عقب بروید. و دوباره به تصاویر نگاه کنید. جای آنها عوض خواهد شد. سازندگان این تصویر که دو نفر از دانشگاه گلاسگو هستند نشان میدهند که همیشه آنچه را که ما می بینیم واقعا همانهایی نیستند که وجود دارند. معلوم نیست که آنها چگونه این تصاویر جذاب را ایجاد کرده اند



و اما این تصویر یک وبلاگ نویس بیچاره مثل منه که درهرحالی باشد تمامی وجودش مملو از کلمات و حروف است تا شاید بتواند مقاله ای بنویسد که شما هموطنان خوبم را خوش آید



اینهم رئیس جمهور کشورمان است در مناظره های قبل از انتخابات... من نمی فهمم چطور میشه کسانی که او را درحال چاه کنی دیدند به او رأی داده باشند؟!!!...م



به این عکس هم با دقت نگاه کنید...اندیشه بد نداشته باشید... همه ی آخوندها بچه دوست هستند... ببینید با چه حرص و ولعی پسربچه را میبوسه... البته اگه شما اندیشه بدی داشتید به خودتون مربوطه... شاید بگویید که میتونست پیشانی او را ببوسد یا صورتش را... اما اسلام یعنی همین... بوسیدن لب معنی هایی دارد که من و شما از آن غافلیم.. در پایان همین پست یک کلیپ می گذارم از یاسرعرفات (ره)... در تایید لب بوسی درمیان مسلمانان و اعراب



اینهم لوگوی گوگل به سفارش آخوندها
و اینهم یک کلیپ مربوط به اولین ملاقات رسمی و امضای نخستین قرارداد صلح بین یاسرعرفات و یکی از رهبران مذهبی اسرائیل