عبدالمالک ریگی را دستگیر شد


از تیتر این مطلب تعجب نکنید، درست نوشته شده. الان توضیح میدهم: بامداد امروز، سه شنبه، جمهوری اسلامی اعلام کرد که عبدالمالک ریگی توسط سربازان گمنام امام زمان! دریک عملیات مهم دستگیر شد. وزارت اطلاعات و اعضای باند جمهوری اسلامی هنوز در این اندیشه هستند که مردم ایران نیز همانند خودشان ابله و ناآگاهند. من که نه از سیاست سر درمیآوردم و نه سیاسی هستم، با مطالعه ی اخبار و گزارشها از دی ماه گذشته می دانستم که بزودی ریگی را دستگیر میشود. جمهوری اسلامی عرضه نداشت ریگی را وقتی در ایران بود بگیرد، چطور توانست او را بین زمین و آسمان و با هواپیمایش برباید؟!؟!؟!.... تمامی این عملیات بسیار مهم که وزیرکشور جمهوری اسلامی از آن یاد میکند، فقط یک معامله است بین جمهوری اسلامی و آمریکا به همراه غرب

ماجرا ازاینقرار است که حدود هفت ماه پیش سه کوهپیمای آمریکایی پس از ورود ناخواسته به ایران و هنگام کوهپیمائی در منطقه کردستان شمال عراق در امتداد مرزی که بخوبی علامت گذاری نشده بود بازداشت شدند. اتهام آنان جاسوسی ست و به گفته احمدی نژاد قرار است بزودی محاکمه شوند. علاوه بر این سه نفر تعداد دیگری با تابعیت آمریکایی در زندانهای جمهوری اسلامی هستند. با دستگیری ریگی و تحویل آن به مقامات جمهوری روضه خوانها، باید بزودی شاهد آن باشیم که این سه کوهپیما هم با رأفت اسلامی از زندان آزاد و به خانه برگردند. از این معاملات غرب و آمریکا همیشه با نظام دمکراتیک جمهوری اسلامی انجام داده اند و خواهند داد. اگر به یاد داشته باشید حکومت پرقدرت جمهوری اسلامی، 15 جاسوس (ملوانان انگلیسی) را که به آبهای ایران تجاوز کرده بودند دستگیر و برای محاکمه روانه ی زندان کرد. چند روز بعد تونی بلر نخست وزیر وقت انگلستان در یک نطق تلویزیونی از حکومت جمهوری ملایان خواست که بسرت ملوانان انگلیسی را آزاد و روانه لندن کند. دقیقا 24 ساعت بعد، تصویر تلویزیونی سیمای جمهوری اسلامی جاسوسان انگلیسی را در آغوش رئیس جمهور برای بدرقه وبه همراه کادوهائی که به آنها داده شده، در راه لندن نشان میدهد و میگوید: جاسوس انگلیس ها در ایران آزاد. بازهم اگر بخاطر داشته باشید رکسانا صابری جاسوس خطرناک آمریکائی برای «براندازی نرم» دستگیر شد و پس از یک محاکمه ی عادلانه! به 8 سال زندان محکوم و روانه زندان شد. دو هفته پس از محکومیت رکسانا، اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده که ظاهرا قرار است هیچ غلطی هم نتواند انجام دهد، از این امر شدیدا اظهار نگرانی کرد. یک هفته بعد دادگاه جاسوس آمریکائی دوباره تشکیل و این جاسوس خطرناک را آزاد کرده و به او میگوید: جاسوس آمریکائی ها هم، در ایران آزاد.... اینبار هم منتظر باشید که نتیجه این معامله را یکی دو هفته ی دیگر با آب و تاب در رسانه های آزادترین کشور منطقه بخوانید و بشنوید. همین امروز صبح نیز باراک اوباما دریک گفتگو اعلام کرد که درمقابله با جمهوری اسلامی از یک دیپلماسی سرسخت و مستقیم پیروی خواهد کرد اما هیچ برنامه ای برای حمله ی نظامی به ایران ندارد

یکی از دلایلی که باعث شد سازمانهای اطلاعاتی غرب و آمریکا دست به چنین خیانتی بزنند این است که در اواخر بهمن ماه گذشته اعلام شد عبدالمالک ریگی رهبر جنبش جندالله در پاکستان با رهبران سازمان مجاهدین خلق ملاقات کرده و قدم اول برای همکاری را برداشته اند. خبر این ملاقات برای آمریکائیان که سازمان مجاهدین خلق را هنوز یک سازمان تروریستی می دانند بسیار گران آمد. و درنتیجه این معامله را هم سر و سامان دادند تا هم تکلیف سازمان مجاهدین خلق روشن باشد و هم جنبش جندالله. موضوع دقیقا به همین سادگیست. اما مشکل من و تو اینست که هرگز از تاریخ کشورمان تجربه نمی اندوزیم. از نخستین روزهای بقدرت رسیدن روضه خوانها در ایران، غرب و آمریکا صدها معامله از این نوع با جمهوری اسلامی انجام داده اند. اما هنوز خیلی از هموطنان ما در این اندیشه هستند: بزودی آمریکا حمله میکنه .... و کار اینها تموم میشه. غرب و آمریکا هرگز به فکر من و تو و ملت ایران و کشور ایران نبوده و نیستند. با خوشبین ترین منطق باید بگوییم که اینان اجازه ی دخالت درامور کشورهای دیگر را ندارند. پس بنابراین تا وقتی خود ما ملت ایران حرکت درست، دقیق، برنامه ریزی شده، سازماندهی شده و با رهبریت شناخته شده نداشته باشیم، اوضاع به همین روال خواهد بید

قیل و قالی هم که اکنون در ایران برپا کرده اند، و تاکنون هرازان تن از جوانان ما را یا به کشتن دادند و یا شکنجه شدند و یا در سیاهچالهای نظام کثیف دستاربسران بسر میبرند، نتیجه ی جنگ داخلی نظام است. بارها گفته ام و بازهم میگویم میرحسین موسوی، کروبی و یا خامنه ای و رفسنجانی هرگز بفکر ملت ایران نبوده و نیستند. این هیاهو را برای پیروزی یک جناح در داخل نظام براه انداخته اند.... و قول میدهم بزودی یا با کنار آمدن طرفین این جنگ داخلی نظام و یا با اعدام یکی دوتن از این رهبران قائله ختم خواهد شد. چرا؟ چون این حرکت حرکتی عمیق، خط دار، و با رهبریت نیست. بقول معروف: من مرده ... شماها زنده، بزودی نتیجه را همگی خواهند دید


قبل از حرفهایم لازم است که توضیحات کوتاهی را بنویسم. در زبان عربی، چون مربوط به عربهاست، برای اینکه حتی در دستور زبانشان هم نشان دهند که زن هیچ است و یا بسیار کم ارزش، از حرف ه در پایان بعضی ضمایر و اسامی استفاده می کنند. مانند مکرم و مکرمه... صدیق و صدیقه... ما ایرانیان نیز چون کاسه داغتر از آشیم، و همچنین از فرهنگ و ادب پارسی دور افتاده ایم، نابخردانه از این قسمت از دستور زبان عربی کورکورانه استفاده می کنیم و حتی آن را با واژه های فارسی مخلوط کرده ایم. مثل «اینجانب»... وقتی زنی خود را «اینجانبه» معرفی می کند، دقیقا درپی اینست که بگوید ارزش من بسیار کمتر از یک مرد است.... م
و اما اصل ماجرا اینست که فاطی خانم کروبی، همسر مهدی کروبی، گویا تازه ازخواب بیدار شده و فقط اندکی درک کرده که چه فاجعه ای در کشورمان درحال وقوع است. این بیداری اندک نیز به این دلیل است که گویا علی جان ایشان را دوستان کمی نوازش داده اند. نه اینکه شکنجه کرده باشند، فقط نوازش داده اند. اما همین نوازش اندک صدای فاطی خانم را درآورده و چنان پریشان خاطر شده که نامه به رهبرش نوشته و از سیدعلی شیره ای تقاضای رسیدگی کرده... و برای خالی نبودن عریضه یادی هم از جوانان ایران کرده.... زهی خجالت
فاطمه خانم آن روز که ندا ها را کشتند کجا بودی؟ آن روز که سهراب را کشتند، یا آن روز که امیر ارشدتاجمیر را با اتومبیل سرکوبگران فجیعانه به قتل رساندند کجا بودی؟ آیا آن روزها هم برای رهبرت نامه نوشتی؟ فاطمه خانم... روزی که شنیدی ترانه موسوی را دژخیمان همان رهبرت، بصورت گروهی مورد تجاوز قرار داده و جسد نیمه جانش را سوزاندند برای خامنه ای جنایتکار نامه نوشتی؟ فاطمه خانم شوهرت مهدی کروبی و میرحسین موسوی هردو برای کسب قدرت، درگیر جنگ در داخل نظام هستند. اما این بی همه چیزان... این بی وطنان... این قدرت طلبان و این نوکران سینه چاک خمینی جلاد، برای کسب قدرت از حس آزادیخواهی جوانان ما سوء استفاده کردند و آنان را به خیابانها ریختند...و... سپس خونشان را هم ریختند. آن روزها کجا بودی؟ چرا صدایی از تو نبود؟ فرزندت علی را فقط نوازش داده اند مادرجون... علی جانت هنوز مزه ی شکنجه را نکشیده... هنوز به علی جانت تجاوز نشده که دست به خود کشی بزند. خیلی دلم میخواهد بدانم اگر علی جانت کشته میشد چه میکردی؟ آیا هرگز به دیدار مادران عزادار رفتی که فرزندانشان، پاره جگرشان به دست دژخیمان همین نظام به رهبری خامنه ای تکه تکه شده اند؟ آیا هرگز در اجتماعات مادران عزادار شرکت کردی و با آنان صحبت کردی و از درد دل این مادران داغدار آگاه شدی؟... نـــــــــــــه.... هرگز اینکار را نخواهی کرد. اما اکنون که علی جانت فقط کتک خورده، خونت بجوش آمده.. گویا تازه فقط یکی از چشمانت از خواب بیدار شده، آن دیگری هنوز در خواب است. کسانی که از آنان بنام اوباش نام میبری در همان زمانی که شوهرت رئیس مجلس شورای روضه خوانها بود، و یا میرحسین موسوی نخست وزیر منتخب بود نیز هیمنکار را می کردند، جوانان و آزادیخواهان ایران را شکنجه می کردند، می کشتند، اعدام می کردند، زندانی می کردند، پوستشان را با آتش می سوزاندند.... آیا آنروزها هم صدایی از تو و امثال تو برخواست؟ آیا آنروزها که بیش از 18 هزار نفر از جوانان ایران را خمینی جنایتکار فقط درکمتر از دو هفته به قتل رساند صدایی از هیچکدام از شماها بود؟ ... نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه..... نه تنها صدای مخالفی از تو و همسرت و میرحسین موسوی برنخاست بلکه با تمام وجودتان از قتل عام آزادیخواهان حمایت کردید، اما اکنون که علی جانت فقط کتک خورده، حس مادری در وجودت غلیان کرده و دست بدامن رهبر کثیف و جنایتکار جمهوری روضه خوانها شده ای
فاطمه خانم درضمن به این سئوالها هم اگه وقت کردی پاسخ بده: از کجا توانستی یک ساختمان 1000 متری در خیابان شیراز را مالک شوی و آن ساختمان را با یک اجاره بسیار سنگین به دانشگاه آزاد مثلا اسلامی اجاره بدی و در آغاز قرارداد چهار ماه اجاره را یکجا بگیری؟ شوهرت در یک سخنرانی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد ایلام گفته است: من همیشه حامی دانشگاه آزاد اسلامی بوده‌ام و تا به حال چیزی جز خوبی از این دانشگاه در رابطه با حل مشکلات مردم ندیده‌ام..... ؟؟؟؟!!!!!!.... دانشگاه آزاد اسلامی و حل مشکلات مردم؟؟؟!!!!... ممکنه توضیح بدی که دانشگاه آزاد اسلامی کدامیک از هزاران مشکلات مردم ایران را حل کرده؟.... واقعا که... پررویی هم حد و اندازه ای داره فاطی جون
سئوال دوم: روزنامه اعتماد که تمام رنگی هم چاپ میشود، آنهم بدون آگهی.... منبع درآمدش از کجاست؟... این پولها از کجا تأمین میشود؟ .... فاطی جون نخست به این سئوالها پاسخ بده و آنوقت بخاطر علی جونت سینه چاک کن که:.... وا اسلاما... ای رهبر بزرگوار به داد برس که چون سرکوبگرانت علی جان را نوازش دادند.. هم نظام و هم اسلام درخطر است... اما... شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لف لف خورد، گه دانه دانه

آخی... علی جونم کتک خورده....رهبر جونم به دادم برس


اینهم سند رسمی معامله ی دانشگاه به اصطلاح آزاد اسلامی با فاطی جون



همراهی نیروهای سرکوبگر


با دقت به این عکس نگاه کنید... نه اینکه یک لخظه بلکه دقایقی روی این عکس تأمل کنید.... کسانی که در این عکس هستند، همانهایی هستند که ما نیروهای سرکوبگر رژیم می نامیم... اما بین همین نیروهای سرکوبگر هستند کسانی که به ایران و ایرانی تعلق دارند. اما از سر اجبار... برای سیر کردن شکم اعضای خانواده.... و برای گذران زندگی ناچار هسند که باتوم به دست بگیرند..... من مطمئن هستم که حداقل این چند نفر هرگز به فرزندان ایران حمله نکرده اند، شاید فریادی زده اند....شاید با نشان دادن باتوم ترسانده اند... اما مطمئن هستم که اینان هموطن خود را آزار نداده اند.... چون اینان ایرانی اند.... آن دو فردی که انگشت موفقیت را نشان میدهند به ایران تعلق دارند... نه به ولایت وقیح... میخوام بگم: درود بر شرفتان.... درود بر همراهیتان ای فرزندان ایران.... و بدانید که ما پیروزیم.. چون حق با ماست

خمینی، دشمن ایران و ایرانی

نمی دانم کجا، اما درجایی خواندم که از شعبان جعفری (شعبان بی مخ) پرسیدند: آیا براستی شما بی مخ هستید؟ و شعبان زیرکانه پاسخ داده بود که: من مخ نداشتم و شاهنشاه را آوردم که سپاه دانش و بهداشت و آنهمه سرافرازی را برای ملت ایران به ارمغان آورد. اما آنهایی که مخ داشتند(روشنفکران)، شیخ و ملا را بر مردم حاکم کردند که ایرانی ها را یا کشتند، یا دربدر کردند و یا بی عصمت و بی آبرو.... غرض از آوردن این بخش از گفته های شعبان، تعریف از رژیم پیشین نیست. من به عنوان یک آزادیخواه، در زمان کنونی به هیچکدام از ایدئولوژیهای سیاسی تعلق ندارم، بخصوص به مشروطه خواهان، و همانطور که قبلا هم گفتم نمی خواهم خودم را در چهارچوب ایدئولوژی زندانی کنم. این بخش از مصاحبه با شعبان جعفری را آوردم تا بگویم آنانی که خودشان را نخبگان جامعه، و به اصطلاح روشنفکران جامعه می دانند، در اثر جهالت و نادانی و تاریک اندیشی چه بلایی برسر ملت ما آوردند. آنان که خود قبل از بیست و دوم بهمن دقیقا درجریان همه ی اتفاقات قرار داشتند و همه ی سخنان خمینی جنایتکار را شنیده بودند اما هرگز در آنزمان قدمی در آگاه کردن ملت ایران برنداشتند و اجازه دادند تا آن هندی زاده ی سراپا نفرت هر بلایی که میخواست برسر ما بیاورد
روز پنجشنبه ی گذشته سالگرد فتنه ی خمینی بود. خمینی آمد و رفت، اما میراثی شوم و فتنه ای از خود بجای گذارد که تا سالهای سال نه تنها از ایرانیان بلکه از بشریت قربانی خواهد گرفت. او فرستاده ای بود از عصر جهالت و جنایت و وحشیگری به دوران ما، که مأموریت داشت بربریت را از نو احیاء کند، نیمه ی اهریمنی آدمیان پسمانده را تقویت بخشد و دکان انتقام و خون و فریب و دروغ را آب و جارو کند. خمینی هرآنچه کرد کاملا آگاهانه و از روی نفرت و دشمنی بود. چون او دشمن ما بود. آنهم بزرگترین دشمن سراسر بلندای تاریخ ایران و ایرانی. خمینی از ایرانیان بشدت نفرت داشت. نفرتی همراه با کینه ای از کورترین و ضدانسانی ترین نوع کینه ها. وی بی رحم ترین دشمن شخصیت و غرور ایرانی بود. دشمن تاریخ ایرانی بود. دشمن اعتبار و دشمن ملیت و شرافت ملی ما بود. خمینی دشمن افتخارات ملی ما بود. دشمن هنرهای ملی ما و دشمن صنعت ما.... و در یک کلام دشمن همه ی ما بود
آن حیوان آدم نمای سراپا نفرت و کین حتی دشمن زبان و عادات ما هم بود. از این جهت هم با ما اینگونه رفتار کرد. وی نه تنها از همه ی ما، حتی از اجدادمان هم بشدت نفرت داشت. چون خود و گذشتگانمان را خائن به اسلام و خودش میدانست. و از همین روی بود که میخواست شخصیت و غرور و وقار ما را بشکند و ما را با خفت و خواری خرد کند، و موفق هم شد. او اصلا آمده بود که از ایرانی ها انتقام بگیرد. و به فجیع ترین و وحشتناکترین شکل ممکن هم این کار را انجام داد
خمینی دجال در مصاحبه ای در نوفل لوشاتو میگوید: گیرم که شاه آدم خوبی است. گیرم که شاه اصلا بسیار وطن پرست است و میخواهد کشور و ملت ایران را به تمدن واقعی برساند، اما وقتی اهالی مملکت می گویند که او را نمی خواهند، خوب .. این آقا باید برود.... فرض کنیم که شاه خیلی هم خدمتگذار است، اما وقتی اهالی مملکت می گویند ما نمی خواهیم این خدمتگذار را... خوب باید خودش کنار برود
باز هم یادم ترا فراموش آقای خامنه ای.... آیا این حرفهای رهبرت که همیشه به او اقتدا میکنی و از او به عنوان امام یاد می کنی یادت هست؟ خمینی درست میگفت... گیرم که خامنه ای خیلی هم انسان خوب و خدمتگذاریست... اما اکنون مردم ستمدیده ایران در سراسر دنیا فریاد میزنند که این انسان خدمتگذار را نمی خواهند... شاه خود کنار رفت... تو می خواهی چه کنی؟ آیا صدای مرگ بر دیکتاتور و مرک بر خامنه ای را در سراسر ایران نمی شنوی؟ آیا اطرافیانت، جیره خوارانت، نوکران بارگاهت به تو نمی گویند که مردم دیگر تو را نمی خواهند؟ مردم دیگر ولایت وقیح نیاز ندارند؟ آیا به گوشت نرسانده اند که ملت ایران به دنبال آزادی واقعی هستند؟ گفته اند....تو از همه چیز بهتر از همه کس آگاهی داری... اما قدرت ترا فریفته.... قدرت انسانیت نداشته ات را از تو گرفته..... تو هرگز یک انسان پاک نبودی... به یاد داری که چگونه سینما رکس آبادان را آتش زدی و بیش از سیصد نفر از هموطنان ما را سوزاندی؟ تف بر شرف نداشته ات.... ننگ بر تو و رهبرت خمینی دجال... ننگ بر هرجی آخونده..... تاوقتی که درکشور ما آخوند وجود دارد وضع ما بهتر از این نخواهد بود
ایرج میرزا چندین دهه پیش گفت
تا در این ملک بینی ملا و مفتی......... به روز بدتر از اینهم بیفتی
دوستان..... این مصاحبه ی خمینی ایران ویرانساز را ببینید، بشنوید و لینکش را به دیگران هم بدهید که بسیار مهم است

سالگرد فتنه خمینی در استکهلم

دیروز پنجشنبه 22 بهمن، ما ایرانیان مقیم سوئد نیز مانند بیشتر هموطنانمان در سراسر دنیا درمقابل سفارتخانه جمهوری کثیف اسلامی تظاهراتی را برپا کردیم. از همه ی خبرها، عکسها و فیلمهایی که دراین مورد از سراسر اروپا منتشر شد، این موضوع مسلم شد که اینبار حرکت و اعتراض در خارج از ایران بیشتر از داخل ایران بود. اینرا همگان آگاهند. ابنبار ایرانیان همه یکصدا بودند، یکدست بودند، با هرایدئولوژی که داشتند، اما... برای ایران فریاد میزدند... گو اینکه کسانی هم دراین میان بقول معروف: وسط دعوا نرخ تعیین میکردند، مثل آن خانمی که فریاد میزد همه ی ایرانیان حاضر در اینجا خواهان پادشاهی هستند، ... ( در ایران همه فریاد میزنند: استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی)... اما بهرحال همه چیز نشان از حرکت یکدست همه ی هموطنانمان داشت. میخوام از ته دل بگم: درود به همه تان... درود بر شرفتان و درود بر وطن پرستی همه شما ها.... قبلا هم اینرا گفته ام که بزرگترین آرزوی من اینست که یکروز همه ی هموطنانم را بازو در بازو... دست در دست.. و در کنار یکدیگر ببینم... این بزرگترین خواست قلبی من است و امیدوارم ...نه.... و می دانم که روزی به این آرزو خواهم رسید.... آن روز دیر نیست
درمقابل سفارت، به درخواست دیپلماتهای جمهوری اسلامی پلیس ضدشورش از ساعتها قبل آماده ی پذیرایی بود. دراثر بی احتیاطی چند نفر برخوردی هم درگرفت اما مهم نبود... مهم این بود که ما ... ایرانیان، یکدست و یکصدا فریادمان را به گوش جهانیان رساندیم... درود بر همه ی شما ایرانیان وطن پرست در سراسر دنیا ، که در یک روز و در یک ساعت، و با حرکتی منسجم همراه با اتحادی تاریخی، گوش جهانیان را به سوی کشور و ملت درمانده ی ایران متوجه کردید
درمورد دخالت پلیس کشورهای میزبان سفارتخانه ها و قوانین موجود در اروپا بزودی خواهم نوشت، تا در آینده اگر هموطنانم مایلند درمقابل سفارت جمهوری اسلامی تظاهراتی را برپا کنند، با استفاده از قوانین جاری آن کشور، طوری رفتار کنند که برخوردی پیش نیاید.... یکبار دیگر به همه تون درود میفرستم و بازهم میگم که همه تونو دوست دارم... و آرزو میکنم که همه ی ما ایرانیان یک روز در میدان آزادی تهران، در آزادی کامل، دست در دست و در کنار یکدیگر با شادی و سرور تمام آزادی خانه مان را جشن بگیریم.... آن روز دیر نیست... دور هم نیست

عکسها و فیلم تظاهرات ایرانیان در استکهلم



جنبش سبز به کجا میرود؟



در آخرین پستی که گذاشتم به این موضوع اشاره کرده بودم که در یکصد و پنجاه سال اخیر ملت ما بیشتر از هرملت دیگری انقلاب کرد، خون داد، کشته داد، و اما درپایان کار به همانجایی رسید که بود، البته با کمی تغیییر. در سال پنجاه و هفت هم به اصطلاح نخبگان و روشنفکران جامعه، و به نظر من تاریک اندیشان جامعه با رویای به قدرت رسیدن و با حمایت از روضه خوانها ملت ایران را از چاله درآورده و در چاهی انداختند که به این زودی و به این راحتی خلاص نخواهند شد. اما دیشب هم شاهد از غیب رسید. جنبش سبز که معلوم نیست چه کسانی این جنبش را رهبری می کنند و چه هدفی را دنبال می کنند شعارهای پیشنهادی برای روز بیست و دوم بهمن را منتشر کرد. وقتی خواندم باورم نمی شد. هاج و واج مانده بودم و به صفحه کامپیوتر نگاه می کردم و فکر. شعارها همه برضد ملت و برای طرفداری از جمهوری ننگین اسلامی است. باورم نمیشه... مگه میشه؟ یعنی در این چند ماه گذشته اینهمه جوانان ما زندانی شدند، شکنجه شدند، کشته شدند، ناپدید شدند، به دخترانمان تجاوز کردند، سوزاندند، زیر شکنجه کشتند.... اعدام کردند... فقط برای اینکه موسوی به جای احمقی نژاد بشینه؟؟؟؟!!!...... آره؟ هدف فقط همین بود؟.... بغض گلومو گرفته... از دیشب تا حالا حالم بده... انقدر گریه کردم که دیگه اشکی نمونده... پاسخ خون این جوانان پاک و آزادیخواه را چه کسانی خواهند داد؟ به پدرها و مادرهای داغدیده چه پاسخی باید دهیم؟ جنبش سبز فقط برای تعویض دولت اینهمه جار و جنجال براه انداخت؟ اگر هدف این جنبش فقط جایگزینی موسوی بجای احمقی نژاد باشد، بدانید که آبروی ملت ایران در سطح جهانی بار دیگر لکه دار شد. از این پس دیگر هیج ملتی و هیج رسانه ای ارزشی برای حرکتهای آزادیخواهانه ی ملت ایران قائل نخواهند شد
شعارهایی که جنبش سبز در سایت جرس پیشنهاد داده، یا درحقیقت رهنمود داده از این قرارند: بخوانید و مانند من بر خون جوانان پاک و بیگناه گریه کنید
* الله اکبر
* استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي
* جمهوری اسلامی آری- حکومت خودکامان هرگز
* جمهوری اسلامی آزاد باید گردد – این کشور ویرانه آباد باید گردد
.................
بقیه ی شعارها را می توانید در این صفحه از سایت جنبش سبز جرس خودتان ببینید

من از دومین یا سومین پستی که در این وبلاگ گذاشتم یادآور شدم که موسوی و کروبی و خاتمی و همه ی آن دیگرانی که مردم را به خیابانها ریختند و مسئول خون این جوانان هستند، از فیلترینگ نظام گذشته اند، این یک جنگ قدرت در درون نظام است.... و اینان هرگز نظام را فدای ملت ایران نخواهند کرد اما برعکس ملت را فدای نظام جنایتکار جمهوری اسلامی خواهند کرد و .... کردند این کار را
از نظر من تکلیف این جنبش سبز اکنون دیگر روشن شده. جنبش سبز هدفی بجز به قدرت رساندن موسوی نداشته و ندارد. جنبش سبز برضد جمهوری اسلامی نیست. این جنبش از دید من اکنون دقیقا رودروی ملت ایران و به نفع جمهوری اسلامی می جنگد. رهبران این جنبش درجنگ قدرت در داخل نظام از ساده دلی و آزادیخواهی ملت ایران سوء استفاده کردند
اما من وامثال من ناامید نخواهیم شد... ما به هرصورت ممکن این صدا را زنده نگاه خواهیم داشت. منهم مانند همه ی انسانها فلسفه ی سیاسی خودم را دارم. اما اکنون زمان آن نیست که در چهاردیواری ایدئولوژی خود را زندانی کنیم. من فقط یک آزادیخواهم... نه برای خودم .... برای وطنم و برای هموطنم... هموطن، من و تو در خارج از ایران اکنون وظیفه ای بس خطیرتر و مهمتر از همیشه داریم. و آن اینست که صدای آزادیخواهان واقعی کشورمان را بگوش ملتهای دیگر برسانیم و اجازه ندهیم این حرکت باعث بدنامی ایرانیان شود. فرداشب بازهم می نویسم. سپاس از همه ی شما که برای من پیغام میگذارید و آرزو دارم که روزی همه، همدیگر را در میدان آزادی، با آزادی واقعی ملاقات کنیم

از همه ی شما هموطنانم پوزش میخوام که پست تازه را دیر منتشر میکنم، دلیلش اینه که نخست خیلی گرفتارم و دوم اینکه این مقاله باید بارها بازبینی می شد تا مشکلی نداشته باشه. چون من هم خودم را می شناسم و هم جامعه ام را. همینجا هم رک وپوست کنده بگویم که وقتی کسی از جامعه اش انتقاد میکند درواقع نخستین مخاطب شخص منتقد هست، به همین دلیل فکر نکنید که من خودم را از جامعه ی ایرانیان جدا می دانم
قبلا در نوشتاری یادآور شده بودم که مشکل ما ایرانیان نه سیاسی ست، نه ربطی به رژیم کثیف روضه خوانها دارد، نه به شاه و شیخ مربوط میشود، و نه ربطی به هیچ کجای دنیا. بزرگترین مشکل ما خود ما هستیم و بس. مشکل ما فرهنگ ماست که از زمان قاجار به اینسو به دست به اصطلاح نخبگان و روشنفکران، بویژه کسانی که در همان زمان چند صباحی به فرنگ سفر کردند به کثافت کشیده شد. از آنزمان به بعد تعارف، چاپلوسی، نیرنگ، حقه بازی و دروغ و پشت هم اندازی به عنوان ادب، تربیت و فرهنگ ایرانی به مردم ایران قبولانده شد. تعارف مایه ننگ جامعه و فرهنگ ماست، تعارف یعنی دروغ محض. درمقابل دیگران سر تعظیم فرود می آوریم و قربان قربان نثارشان می کنیم، اما به محض آنکه دور شدند آنچه که من و تو ناسزا به یاد داریم نثارشان می کنیم. اسم این کار را هم گذاشتیم ادب، تربیت و فرهنگ ایرانی. درصورتیکه فراموش کردیم یا فقط به عنوان شعار بکار میبریم که تمامی ادب، تربیت و فرهنگ ما در سه جمله خلاصه شده: پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک. داریوش بزرگ، شاه ایران، در وصیت نامه ی خود نوشت: ای اهورامزدا... سرزمین مرا از دروغ و نیرنگ حفظ بفرما. و.... ما فرزندان همان داریوشی که اینک سنگش را به سینه می زنیم چه کردیم با خانه مان؟ چه کردیم با فرهنگ اصیل و کهنسالمان؟.... همینجا بگویم که میدانم و کاملا آگاهم که خیلی از شما هموطنان من از حرفهای من رنجیده خاطر خواهید شد و شاید هم عصبانی، اما حتی اگر شما ناراحت و عصبانی شوید بازهم من خوشحال خواهم شد، چون نشان از اینست که حرفهای من در شما اثر کرده و شما را راحت نخواهد گذاشت، و.... نخستین باری که با نشانه ای از انتقادهای من روبرو شدید یاد من خواهی افتاد و دراین مورد اندیشه خواهی کرد
از زمانی که اعراب پابرهنه به هر دلیلی برکشور ما و ملت ما غالب شدند، ما به دروغ خود را مسلمان نشان دادیم و چون زنده ماندیم یاد گرفتیم که دروغ بگوییم. ظاهرسازی کنیم.... و اینک کاسه ی داغ تر از آش هم شده ایم، در همه ی زمنیه ها از اعراب مسلمان تریم، از همه ی مسلمانان دوآتشه تریم. ما ایرانیان اصلیت ایرانی خود را به باد فراموشی سپردیم... بقدری دچار انحطاط فرهنگی و اجتماعی شده ایم که هر کس و ناکسی هر بلایی که مایل است برسرمان می آورد و ما نشستیم که دستی از آستینی برون آید و کاری کند، چون ازقرار معلوم خود ما عرضه و توانائیش را نداریم. چندی ست که عده ای پهلوی طلب در اتاقهای مسنجر پالتالک راه افتاده و شعار می دهند که شما (دقت کنید نمی گویند ما... می گویند شما.. یعنی خودشان را تافته جدابافته از ملت ایران می دانند) فرهنگتان را از رضاشاه دارید و تمدنتان را از محمدرضا پهلوی. حالا کدام فرهنگ و تمدن؟... یزدان داند و بس. اینان افتخارشان اینست که میگویند: رضاشاه لباس ما را عوض کرد و بصورت غربی ها درآمدیم..... خنده ام میگیرد.... چون این غافلان گویا بی خبرند که با عوض کردن ظاهر نمی توانیم ادعا کنیم که مثل غربی ها متمدن شده ایم... فکر می کنند که چون سر و وضعمان مانند غربی ها شده، پس در اندیشه و کردار و پندار هم با آنها برابر شده ایم.... ژاپنی ها صدها سال از ملت ما مترقی تر و پیشرفته ترند، لباس غربی هم می پوشند اما هنوز لباس ملی خود را دارند و به آن افتخار هم می کنند، و چون ملت یک کشوری به لباس بومی و فرهنگ خود افتخار می کند، همان مردم غرب که ما از آنها لباس به عاریت گرفتیم لباس بومی آنها، غذای آنها، حتی میز و صندلی آنها را با افتخار خریداری می کنند. اما درایران اگر کسی لباس بومی ایرانی بپوشد، نه خارجی ها، بلکه نخست خود ایرانی ها به او می خندند و او را به مسخره می گیرند. دلیل اینست که ما فرهنگی نداریم که به آن اهمیت بدهیم. اندیشه ی ما اینست که چون ظاهرمان مانند غربی ها شده، بنابراین در اندیشه هم همانند آنانیم. ما ایرانیان با تغییر اجباری لباسمان چون فکر میکردیم که مثل غربی ها متمدن خواهیم شد فرهنگ اصیل و ناب خودمان را نیز از دست دادیم و دچار فرهنگ بی فرهنگی و یا برهنگی فرهنگی شدیم
در زمان حاضر هم همین فرهنگ بی فرهنگی بازهم بیخ خرمان را گرفته تا به نام دمکراسی، که اصلا نمی دانیم چیست، بار دیگر از خون جوانان وطن لاله بدمد. در تمامی یکصد و پنجاه سال اخیر فریاد زدیم که: از خون جوانان وطن لاله دمیده... اما هرگز نفهمیدیم که: در مغز ما پهن طپیده.... چون هنوز در این اندیشه هستیم که با تغییر لباسمان به لباس غربی، و یا با بستن ابصار، متمدن شدیم و به معنی واقعی دمکرات هستیم و آزادیخواه. درصورتی که درچهاردیواری خانه مان دیکتاتورترین دیکتاتورها هستیم
آنانی که خودشان را روشنفکران ایران می دانند و اما از نظر من کوته فکران نامجو و ظاهرفریبانی بیش نیستند هنوز فکر می کنند که با نوشتن یک قانون اساسی مدرن و دمکرات، ملت ایران هم یک شبه دمکرات و آزادیخواه و مترفی و متمدن خواهند شد. آخر کسی نیست به اینها بگوید حضرات تاریک اندیش، کدام کشوری با نوشتن قانون اساسی مدرن به آزادی و دموکراسی رسیده؟؟؟؟!!!!.... اگر اینطور بود که هر ملت عقب مانده ای بهرنحوی شده پولی جمع میکرد و به یکی دو نفر می داد تا برایش قانون اساسی مدرن بنویسند. آخه ای دیوانگان باید نخست جامعه متحول شود، باید اول انقلاب اجتماعی و فرهنگی انجام شود. هر ملتی برای رسیدن به آزادی و دموکراسی نخست باید خود را بشناسد، معنی آزادی و دموکراسی را بداند، به قانون احترام بگذارد، قانونمند باشد. کدام ایرانی را می شناسید که به قانون احترام بگذارد؟ ایرانی تا وقتی احساس خطر باتوم را نکند تابع هیج قانونی نخواهد بود حتی قانون خودش. آیا شما ایرانی ی را می شناسید که قانونمند باشد؟ اکثر هموطنان ما همیشه به دنبال سوراخی، حقه ای، کلکی و دروغی میگردند تا از زیر قانون فرار کنند. اما همین حضرات تاریک اندیش ما (روشنفکران) فکر می کنند که اگر بشود در ایران قانونی مدون و مدرن ثبت کرد، از فردا همگی برآن گردن نهاده و همه چیز در کشور قانونمند شده و ملت ایران به آزادی و دمکراسی خواهند رسید، و همه ی پسماندگی های تاریخی و فرهنگی ما فورا درمان خواهد شد. و با همین اندیشه است که این دیوانگان رویای ابلهانه ی خود را هم مرحله ی «گذار به دموکراسی» نام نهاده اند. در اثر همین توهم تاریخی نخبگان و تاریک اندیشان ما بوده که از زمان قاجار به اینسو بیش از هرملت دیگری جنبش، نهضت و انقلاب راه انداختیم، مبارزه کردیم و خون دادیم، اما بجای پیشرفت از همه ی ملتهای دیگر هم عقب مانده تر شدیم. چرا؟ چون در حال تکرار اشتباه تاریخی خود هستیم و هربار با به کشته دادن جوانان و مبارزان و آزادیخواهانمان برای هیچ و پوچ به همان جای اول برگشتیم فقط با کمی تغییر.... اصلی ترین ضمانت اجرایی قانون در هر جامعه ای فرهنگ، مدنیت، اخلاق و وجدان قانون پذیری و پایبندی به مبانی دموکراسی است نه ماده و تبصره و قانون مدرن. این حقیقت کاملا ثابت شده که اگر کسی دارای خوی دزدی باشد چنانچه او را ثروتمند کنند و هزاران سند و مدرک به امضای او برسانند که تعهد بدهد دیگر دزدی نخواهد کرد به محض آنکه فرصتی بدست بیاورد بازهم دزدی خواهد کرد. اما کسی که دارای وجدان و فرهنگ است بدون اینکه تعهدی به کسی داده باشد و بدون وجود پلیس هم هرگز دست به دزدی نخواهد زد. مشکل ما و کشور ما هم در فرهنگ ما و بویژه روشنفکران ما است نه در شاه و شیخ و مثلا سیاستمداران بی فرهنگ
بخش دوم از این نوشته ها را با نام فرهنگ بی فرهنگی با این سخن به پایان میبرم که: تا وقتی ما ایرانیان تعارف، چاپلوسی، دروغ و نیرنگ و ظاهرسازی را کنار ننهیم ره به جایی نداریم. تا وقتی به خود نیآییم و به اصلیت ایرانی خود برنگردیم، تا وقتی که تمامی کعبه ی آمال و امیدهایمان غرب و یا فلسفه های سیاسی وارداتی ست، تا وقتی که انسانها را با نوع پارچه لباسشان و با مبل و میز و صندلیشان می سنجیم همانند یکصد و پنجاه سال اخیر روی خط یک دایره حرکت میکنیم و هربار با به کشته دادن جوانانمان و خونریزیهای دردآور بازهم به همان جایی خواهیم رسید که حرکت کردیم
از همه ی شما هموطنانم خواهش میکنم که دراین مورد نظر بدهید، اگر نمی خواهید در کامنت بنویسید به آدرسی که در پایان آمده برای من ایمیل بفرستید تا بتوانیم این سلسله مقالات را هرچه کاملتر و پخته تر به دیگر هموطنانمان عرضه کنیم تا شاید از این راه از یکدیگیر یاد بگیریم و با همدیگر بیاموزیم. سپاس از همه ی شما هموطنان خوبم




روز شنبه دهم بهمن ماه برابر با سی ام ژانویه گردهمآیی اعتراض به اعدامهای اخیر، در دو گروه و در دو مکان در استکهلم پایتخت سوئد برگزار شد. یک گروه از ایرانیان در میدان اصلی شهر و گروه دوم در مقابل پارلمان سوئد اعدام دو جوان ایرانی را بخاطر شرکت در تظاهرات محکوم کردند
با اینکه درمورد این تظاهرات اطلاع رسانی خوبی ازجانب وسایل ارتباط جمعی انجام گرفته بود، اما تعداد اندکی دراین تظاهرات شرکت کردند، شاید هم دلیل نیامدن عده ی بیشتری بخاطر سرمای شانزده درجه زیر صفر بود، ولی با اینهمه دم همه ی آنانی که آمدند گرم. ما ایرانیان در خارج از وطن تنها کمکی که می توانیم به مبارزین داخل کشور انجام دهیم، شرکت درهمین تظاهرات هست تا بتوانیم صدای آنان را به گوش جهانیان برسانیم. از همه ی هموطنانم در سراسر گیتی تقاضا می کنم شرکت در اینگونه تظاهرات را فراموش نکنند. بازهم ناچارم این موضوع را تکرار کنم که اکنون زمان آن نیست که فقط به ایدئولوژی سیاسی خود فکر کنیم. ما ایرانیان در زمانی بسیار سرنوشت ساز برای آینده ی کشورمان، آینده فرزندانمان و آینده ی همه ایران قرار داریم. باید که اتحادی تاریخساز از خود نشان دهیم، اتحادی که نتیجه اش باید سرنگونی رژیم جنایتکار روضه خوانها شود. اینرا هم بگویم که هرملتی لایق حکومتی ست در حد لیاقت خود. اگر حکومت را لایق خود نمی دانیم آنرا به حد لیاقت خود تغییر دهیم، و اگر این کار را نمی کنیم، خود را گول نزنیم و مطمئن باشیم که او ما را به حد لیاقت خود تغییر داده است


 

تظاهرات اعتراض به اعدامهای اخیر در استکهلم