براستی میدانید انسانیت یعنی چه؟ ... آیا انسانیت همان است که من و تو می انگاریم؟... مثل اینکه انسانیت ازمیان ما به اصطلاح انسانها رخت بربسته... فرار کرده....یا فراریش دادیم... همه ی ما انسانهای ایرانی دم از انسانیت، دم از آزادیخواهی و دمکراسی می زنیم، اما متاسفم که باید بگویم بویی از آن نبردیم. انسانیت و یا دمکراسی، همان است که من میگویم... بله... من... تمامی بدبختی ها و تمامی مشکلات ما از همین من برخاسته.. من... من... من... من بهترینم... من اندیشه نیکویی دارم.... فلسفه ی من برترین است... من... و بازهم من... گاهی گریه ام میگیره... با خودم، در تنهایی های خودم گریه میکنم، نه..... زار میزنم... میدانم که زار میزنم .. گریه چیز دیگریست... م

این چند روز را تحمل کردم تا این سطور را ننویسم، اما نشد، نمی تونم و یا نمی خوام در درون خودم نگهدارم... باید بگویم ... تا تو هموطن من هم بشنوی... شاید اینگونه به خود آییم.. ... چند روز پیش منهم مثل خیلی های دیگر از هموطنانم برای حمایت از مبارزین آزادیخواه ملت ایران به تظاهرات رفته بودم... میدونید... دلم به درد آمد... یاد حرف دوستی افتادم که وقتی از او سئوال کرده بودم چرا در تظاهرات شرکت نمی کند، بلکه میدانم بسیار انسان وطن پرستی هست.... پاسخ داده بود: لیدا جان... وقتی به اینجور جاها میرم... دلم به درد میاد... واقعیت هایی را می بینم که نمی خواهم ببینم... م
منهم آنروز دلم به درد آمد و فهمیدم که چرا دوستم اینگونه پاسخ میداد... انسانهای ایرانی، که برای حمایت از جنبش آزادیخواه ملت ایران، برای حمایت از کسانی که بدون درنظر داشتن فلسفه سیاسی خود، شانه به شانه یکدیگر در خیابانهای ایران با دژخیمان رژیم ایران ویرانساز می جنگند، در یک منطقه جمع شده بودند، چندین دسته شدند، و هرگروهی که پیروان یک مسلک سیاسی بودند از دیگران جدایی گرفتند.... ننگ بر ما که چه کردیم!... در مقابل دوستان سوئدی که آمده بودند، درمقابل روزنامه نگاران که ازطرف مطبوعات سوئدی آمده بودند، من شرمنده شدم، نتیجه آن جدایی، این بود که غیر از دو یا سه روزنامه کسی حرفی از تظاهرات ایرانیان به میان نیآورد. این چند روزه هم آرشیو همه ی مطبوعات استکهلم دیدم... خبری نبود... در یک روزنامه ی صبح.. فقط عکسی بود و تکستی بسیار کوتاه.... م

یکی از دوستانم برای من پیغام داده بود که فکر میکردم قرمزی، اما در تظاهرات دیدم که سبزی!!!!!.... آیا ما هنوز در فکر من هستیم؟ ... آیا هنوز درد و جریمه ی من بودن را به اندازه کافی نپرداخته ایم؟... م

زمان فعلی، زمانی نیست که من و تو برای فلسفه ی سیاسی وارداتی خود سینه چاک کنیم و ملتمان را تنها بگذاریم. اکنون زمان جنگ است. ما، نه.... ما نه، هموطنان ما در داخل ایران با دشمن ایران و ایرانی می جنگند، آیا درست است که من به فکر فلسفه ی سیاسی خود باشم؟؟؟؟؟!!!!!! .... اگر بخواهم دراین مورد بنویسم، شاید تمامی وبلاگ را پر کند، سخن را کوتاه می کنم: شما را به هرچه که اعتقاد دارید قسمتان میدهم، به فکر ایران و ایرانی باشید، وقتی ایران از بین رفت، دیگر فلسفه ی سیاسی شما هم از بین رفته، و همینطور شما نیز. ایران برلبه ی پرتگاه قرار دارد، کوچکترین اشتباه و ندانم کاریهای ما ایرانیان باعث خواهد شد که این سرزمین کهنسال ازبین برود. به گفته های من اندیشه کنید و نظر بدهید... سپاس... شبتان خوش

3 نظرات:

ناشناس گفت...

Drood bar to Dokhtare Iran zamin
Ein chiz haei ra keh neveshteh ein tanha geleh to nist balkeh darde del va arezoie khili az iran parastan ast,shayad ba khandane martalebetan tafraghe andazan bekhood ayand va kami ham be fekre mardam va an sarzamine aryaei bashand. Beomid anroz va an vahdat bozog.

ناشناس گفت...

دختر ايران !
احساست رو درك ميكنم ما ايرانيها فقط بلديم شعار دهيم و از فرهنگ كهن خود سخن بگويم اما وقتي پاي عمل ميرسد پشت هم رو خيلي مي كنيم.
افسوس ! بارها توي تظاهرات دعواي هموطنان خود را بر سر پرچم ايران ديدم
در كشوري كه جوانان عزيز ما در كنار هم براي بدست آوردن آزادي و حق و حقوق اوليه تلاش مي كنند وجان خود را از دست مي دهند ما نشسته ايم
و در فكر ايده هاي سياسي خود هستيم. افسوس نيما

ناشناس گفت...

Lida jon rafighe shafighe man.
Merc baraye matalebet.
Ey kash arzyabihaye ma bar asase MELIAT,NEJAD,RANGE POST,JENSIAT VA MAZHAB va digar chizhai ke adamaro az ham tafkik mikone nabod va az hoghoghe khodemon va digaran mesle yek ensan defae mikardim.
shayad onvaght rahatar hamdigaro mifahmidim.
Fereshte